الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

۳۴- این چند سانتی‌متر...

به این عکس نگاه کنید...


 

داشتم از کنارش رد میشدم که توجهم رو جلب کرد.گلی بود که برای تولدم خریده بودند. وایستادم و نگاهش کردم...نمی‌دونم چقدر داشتم تماشا می‌کردم ولی همین رو می‌دونم که داشتم به یکی از آیات خدا درباره معاد نظاره می‌کردم. می‌بینید، فاصله تولد (غنچه‌های نشکفته) با مرگ (گل‌های پژمرده) چقدر کمه؟ یه سوال مهم‌تر، ما داریم طی این چند سانتی‌متر چه می‌کنیم؟ چقدر از کارهایی که می‌کنیم برای مقصد این فاصله هست؟اصلاً  ما کجای این فاصله هستیم؟

*  در راه هر کدام از شما نشانه هایی گذاشته اند، پس با نشانه ها راه را پیدا کنید. (امام علی (ع))

پ.ن1: بعد از مدت‌ها امشب رفتم مسجد. رسم این بود که بعد از نماز اول و سه صلوات، دعای فرج بخونند اما امشب بعد از صلوات با صدای به مراتب بلندتر شروع کردند به تکبیر و مرگ بر آمریکا و ... . بعدش هم نافله! ما که همیشه آخرین دعامون فرج آقا بود، اونهم پرید... . خدا صبرت بده امام عزیز با مدعیانی مثل ما!

پ.ن.2: دوستی می‌گفت بزرگواری خدا رو عشقه! هر وقت گناه می‌کنم خدا اون روز نعمت‌هاشو بیشتر به رخم میکشه، انگار می‌خواد بگه ببین تو درحق من چه می‌کنی و من در حقت چه می‌کنم.من گفتم کجای کاری، خدا لقب تائب (توبه کننده) رو به ما داده و به خودش توّاب(بسیار توبه کننده). می‌دونی یعنی چی؟ یعنی هر توبه(بازگشت) تو بین دو توبه خداست.تو گناه می کنی و اون شوق بازگشت به سوی خودش رو به دلت می‌اندازه(توبه اول) بعدش تو توبه می‌کنی و با رقت قلب او را می‌خوانی، حالا نوبت اونه که با آغوش باز توبه‌ات رو بپذیره(توبه دوم).اینه فرق تائب و توّاب. از اوستا کریم کمتر از این نباید انتظار داشت.

پ.ن.3: هر روز که می‌گذره ضربان قلبم تندتر میشه... میعاد دوباره نزدیکه... فقط   ۵۲روز صبر کن امین، فقط ۵2 روز...

 

۳۳- شهید...احمد کاظمی

به یاد شهید...احمد کاظمی که امروز سالروز شهادتش بود

 

وصیت نامه شهید احمد کاظمی

الله اکبر

اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علیاً ولی الله

خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.

نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.

راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و کمک کن. بدی مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی‌ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می‌کنم، از روی سرکشی نیست. بلکه از روی نادانی می‌باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، کار خوب نکردن، بنده‌ی خوب نبود،... دیگر...

حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عکس نگاه می‌کنم. از درد سختی که تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، انشاء الله تعالی.

منزل ظهر جمعه 82/4/6

 بــه پایان آمد این دفتر                  حکایت همچنان باقی است


 

 

۳۲- این سفره هنوز غذا دارد!

بسم الله الرحمن الرحیم

بارها از او تقاضایی داشتم که برآورده نمی شد، می اندیشیدم که چرا؟ او که گفته: ادعونی استجب لکم مرا بخوانید، شما را اجابت می کنم.

می گفتم شاید خیر و مصلحت من در آن نبوده که خداوند بی پاسخ گذاشته؛ ولی می فهمم که درخواستی که کرده ام خیر محض است. مثلاً ایمان، عقل و ... درخواست کرده ام.

دیروز در ملاقاتی با بزرگی دریافتم که می گفت: او به تو پیش از این، این خواسته را خود عطا کرده، شخص حکیم تا می بیند که در پیش تو غذا گسترده و تناول نکرده ای معنا ندارد که سفره ای دیگر افراشته کند.

مگر تو ایمان، عقل، سوز، ولایت و ... نداری؟ داری! ؛ قدرش را بدان و از آن بهره وری کن تا دنباله اش به تمام و کمال بیاید.

دوستدار شما
مرتضی(آقا تهرانی)
۸۸
/8/۱۸