الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

۴۲- عجب...!

سلام، امروز از یکی از دوستان میلی دریافت کردم که واقعاً انگشت به دهان موندم! خودتون بخونید تا مثل من از نبوغ این افراد در کلاهبرداری در حیرت بمونید...راستی، به نظرتون اگه اینها توی مسیر درست حرکت می‌کردند الآن به چه درجاتی رسیده بودند؟!

با4 کلاهبردار نابغه آشنا شوید!

 همیشه دانشمندان یا هنرمندان نبوده‌اند که با انجام کارهایی که قبلاً کسی آن را انجام نداده و یا با خلق اثری که مشابه آن وجود نداشته، به تاریخ پیوسته باشند. کلاهبرداران هم در تاریخ جایی برای خود دارند.. بوده‌اند کسانی که در دنیا چیزهایی را جعل کرده‌اند که عقل جن هم به آن نرسیده. البته ما در تاریخ کشورمان هیچوقت از این کارها نکرده‌ایم!

این نوشته کاملا جدی است.

خواهشمندیم این چیزها را یاد نگیرید و برای یکبار هم شده اگر چیزی هم بدآموزی داشت شما خودتان با نیروی مثبت ذهنی آنرا به یک متن آموزنده تبدیل کنید. مثلا اگر کسی میدان آزادی یا تخت جمشید را فروخت یا چیزی را جعل کرد، یا خلاصه از اینجورکارها! تعجب نکنید.

قبلا از این اتفاق‌ها افتاده است. مثلا فروش برج ایفل!

1-   ویکتور لوستیگ - Victor Lustig

سلطان کلاهبرداران تاریخ، مردی که برج ایفل را فروخت، مسلط به پنج زبان زنده‌ دنیا، صاحب 45 اسم مستعار با سابقه بیش از 50 بار بازداشت آن هم فقط در کشور آمریکا، مردی که می‌توانست زیرک‌ترین قربانیانش را نیز گول بزند، در سال 1890 در بوهمیا (کشور کنونی چک) در یک خانواده متوسط به دنیا آمد و در سال 1960 به آمریکا رفت.

سالی که بازار سهام به شدت رشد می‌کرد و به نظر می‌رسید که همه روز‌به‌روز پولدار‌تر می‌شوند و لوستیگ آنجا بود که از این موضوع سود برد.

در سال 1925 و پس از انجام چندین فقره کلاهبرداری بی‌عیب ونقص و پرسود، ویکتور به فرانسه و شهر پاریس رفت و در آنجا شاهکار خود را اجرا کرد. فروختن برج ایفل!

ایده این کلاهبرداری بعد از خواندن یک مقاله کوچک در روزنامه به ذهن ویکتور رسید. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیر اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود.

دینگ! زنگی در سر ویکتور صدا کرد و بلافاصله دست به کار شد. ابتدا اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آنها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد و در نامه‌هایی با سربرگ‌های جعلی، شش تاجر آهن معروف را به جلسه‌ای دولتی و محرمانه در هتل کرئون (
creon) که محلی شناخته شده برای قرار‌های دیپلماتیک و مهم بود، دعوت کرد.

شش تاجر سر وقت در سوئیت مجلل ویکتور حاضر بودند.

ویکتور برای آنها توضیح داد که دولت در شرایط بد مالی قرارگرفته است و تأمین هزینه‌های نگه‌داری برج ایفل عملاً از توان دولت خارج است. بنابراین او از طرف دولت مأموریت دارد که در عین تألم و تأسف، برج ایفل را به فروش برساند و بهترین مشتریان به نظر دولت تجار امین و درستکار فرانسوی هستند و از میان این تجار شش نفر دعوت شده به جلسه مطمئن‌ترین افرادند. ویکتور تأکید کرد به دلیل احتمال مخالفت عمومی، این مسئله تا زمان قطعی شدن معامله مخفی نگه داشته خواهد شد.

فروش برج ایفل در آن سال‌ها زیاد هم دور از ذهن نبود.

این برج در سال 1889 و برای نمایشگاه بین‌المللی پاریس طراحی و ساخته شده بود و قرار بر این نبود که به صورت دائمی باشد. در سال 1909 برج به‌خاطر این‌که با ساختمان‌های دیگر شهر همچون کلیساهای دوره گوتیک و طاق نصرت هماهنگی نداشت، به محل دیگری منتقل شده بود و آن زمان وضعیت مناسبی نداشت.

چهار روز بعد خریداران پیشنهاد خود را به مأمور دولت ارائه کردند. ویکتور به دنبال بالاترین رقم نبود، ‌او از قبل قربانی خود را انتخاب کرده بود؛ مردی که نامش در کنار ویکتور در تاریخ جاودانه شد!

آندره پویسون (
Andre poisson). در بین آن شش نفر، آندره کم‌سابقه‌ترین بود و امیدوار بود که با برنده شدن در این مناقصه، یک‌شبه ره صدساله را طی کند و کلاهبردار باهوش به خوبی متوجه این موضوع شده بود.

ویکتور به آندره اطلاع داد که در مناقصه برنده شده است و اسناد جهت امضا و تحویل برج در هتل آماده امضاست.

اما همان‌طور که تاجر عزیز می‌داند، زندگی مخارج بالایی دارد و او یک کارمند ساده بیش نیست و در این معامله پرسود با اعمال نفوذ خود توانسته است ایشان را برنده کند و...

آندره به خوبی منظور ویکتور را فهمید! پس از پرداخت رشوه، اسناد معامله امضا شد و آندره پویسون پس از پرداخت وجه معامله، صاحب برج ایفل شد!

فردای آن روز وقتی آندره و کارگرانش به جرم تخریب برج ایفل توسط پلیس بازداشت شدند، ویکتور لوتینگ کیلومترها از پاریس دور شده بود. در حالی که در یک جیبش پول فروش برج بود و در جیب دیگرش رشوه!

   2-هان ون میگه‌رن (Han Van Meegeren)
نقاش و کپی‌کننده آثار هنری، باهوش‌ترین و زبردست‌ترین جاعل تابلوهای نقاشی، مردی که سر نازی‌های آلمانی کلاه گذاشت، مردی که اگر کلاهبردار نمی‌شد، بی‌شک یکی از مهم‌ترین نقاشان قرن بیستم بود، در سال 1889 در هلند به دنیا آمد.

از کودکی عاشق رنگ‌ها بود و در جوانی با تأثیر از نقاشی‌های دوره طلایی هلند، تابلوهای زیادی خلق کرد..

اما منتقدان، آثار او را بی‌روح و تقلیدی و تکراری نامیدند و میگه‌رن سرخورده از این برخورد و برای اثبات توانایی‌هایش به منتقدان تصمیم گرفت که آثار بزرگان دوره طلایی همچون فرانس هالس (
Frans Hals) و ورمیه را کپی کند.

میگه‌رن با پشتکار زیاد فرمول رنگ‌های قدیمی و نحوه ساخت بوم‌های آن زمان را پیدا کرد.

او کار را شروع کرد و آن‌قدر ماهرانه این کار را انجام داد که تیزبین‌ترین کارشناسان نیز از تشخیص بدلی بودن آثار ناتوان بودند و میگه‌رن با اطمینان کامل، در نقش یک دلال، تابلوهایش را به‌عنوان آثار کشف‌شده دوره طلایی به مجموعه‌داران و گالری‌ها ‌فروخت. در همین دوران بود که اروپا درگیر جنگ جهانی دوم شد.

یکی از مشتریان پر و پا قرص او، مارشال گورینگ از سران درجه اول حزب نازی آلمان بود که علاقه فراوانی به آثار نقاشان هلندی داشت و تعداد زیادی از کارهای میگه‌رن را به مجموعه خود اضافه کرد.

اما زمانه بازی دیگری را در سر داشت. آلمان‌ها در جنگ شکست خوردند و میگه‌رن به جرم فروش میراث فرهنگی هلند به نازی‌ها بازداشت و در دادگاه متهم به خیانت به وطن شد که مجازاتش اعدام بود.

میگه‌رن در دادگاه واقعیت را ابراز کرد، اما هیچ‌کس حرف‌هایش را باور نکرد. تابلوهای جعلی در دادگاه توسط کارشناسان مورد بازبینی قرار گرفت و همگی بر اصل بودن آنها صحه گذاشتند.

هیچ‌کس باور نمی‌کرد کسی بتواند با چنین دقت و ظرافتی این آثار را جعل کند. میگه‌رن از دادگاه درخواست کرد که وسایل مورد نیازش را در اختیارش بگذارند تا در حضور همه یکی از آثار دوره طلایی جعل کند!

میگه‌رن از اتهام خیانت تبرئه شد، اما به جرم جعل آثار هنری به زندان محکوم شد و چند سال بعد درگذشت.

میگه‌رن به‌عنوان یک کلاهبردار در کار خود موفق بود، اما مشتری اصلی او گورینگ از او زیرک‌تر بود. اسکناس‌هایی که گورینگ در ازای تابلوها به میگه‌رن می‌داد همگی تقلبی بودند!

 

3- فرانک ویلیام آباگ‌نیل (Frank William Abagnale )

صاحب کلکسیونی از انواع کلاهبرداری‌ها، قاضی، خلبان، جراح و استاد دانشگاه!
و کسی که زندگی‌اش دستمایه ساخت فیلم «اگه می‌تونی منو بگیر» شد، در سال 1948 در آمریکا به دنیا آمد.
وقتی او 14 ساله بود، پدر و مادرش از یکدیگر جدا شدند و این ضربه روحی بزرگی برای فرانک بود.

دو سال بعد از خانه فرار کرد و به نیویورک رفت و در آنجا بود که فهمید برای امرار معاش چاره‌ای به‌جز کلاهبرداری ندارد.

پس از مدت کوتاهی او به یکی از حرفه‌ای‌ترین جاعلان چک بدل شد و چنان در کار خود مهارت پیدا کرد که هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلی بودن چک‌های او نبود.

فرانک برای آن‌که بتواند بدون پرداخت پول بلیت با هواپیما سفر کند، ‌با جعل کارت‌های شناسایی و مدرک خلبانی، ‌خود را به عنوان خلبان خط هوایی پان‌امریکن جا زد و از امتیاز خلبان‌ها برای مسافرت مجانی استفاده کرد.

این موضوع لو رفت، اما قبل از آن‌که دست پلیس به او برسد، به شهر جورجیا فرار کرد و با هویت جعلی تازه‌ای، به عنوان یک دکتر در یک آپارتمان ساکن شد.

از قضا در همسایگی فرانک یک دکتر واقعی زندگی می‌کرد و به فرانک پیشنهاد داد تا در بیمارستان شهر مشغول به کار شود و فرانک این پیشنهاد را پذیرفت و 11ماه به عنوان متخصص جراحی اطفال در آن بیمارستان به درمان بیماران پرداخت!

پس از آن به شهر لوئیزیانا رفت و با جعل مدرک حقوق از دانشگاه هاروارد به عنوان دادستان در دادگاه محلی لوئیزیانا استخدام شد. او پس از چندماه توسط یکی از فارغ‌التحصیلان واقعی هاروارد شناخته شد، اما قبل از آن‌که دستگیر شود، از آنجا به ایالت یوتا گریخت و با جعل مدرک دانشگاه کلمبیا، در دانشگاه بریگام در رشته جامعه‌شناسی شروع به تدریس کرد!

او سرانجام در سال 1969 در فرانسه دستگیر شد و زمانی که پلیس فرانسه این موضوع را اعلام کرد، 26 کشور خواستار محاکمه او در کشورشان شدند!

فرانک به آمریکا منتقل شد و در آنجا به 12 سال زندان محکوم شد، ولی پس از گذراندن پنج سال آزاد شد.

فرانک آباگ ‌نیل هم‌اکنون به‌عنوان کارشناس خبره جعل اسناد و چک با پلیس آمریکا همکاری می‌کند و با تأسیس شرکت آباگ‌نیل و شرکا به بانک‌ها نیز مشاوره می‌دهد!

4-حسین.ک
کلاهبردار وطنی، مردی که کاخ دادگستری را فروخت، حدود 70 سال پیش در شهریار متولد شد.

ح.ک مردی بی‌سواد ولی باهوش بود و بی‌تردید اگر تحصیلات مناسبی داشت، به یکی از بزرگان ادب و علم کشور بدل می‌شد. اما او از جوانی به راهی غیر از آن کشیده شد.

حسین.ک با کلاهبرداری‌های کوچک روزگار می‌گذراند، اما این کارها برای مردی با هوش او کارهایی کوچک محسوب می‌شدند.

تا این‌که یک روز طعمه بزرگ‌ترین کلاهبرداری خود را در جلوی در سفارت انگلیس شکار کرد؛

دو توریست آمریکایی که به دنبال خرید یک هتل در ایران بودند.

ح.ک آنها را به دفترش که در خیابان گیشا بود دعوت کرد و در آنجا به آنها پیشنهاد خرید یک ساختمان بزرگ و مجلل را به قیمت بسیار مناسب داد.

این ساختمان، کاخ دادگستری بود که در خیابان خیام قرار داشت و هنوز هم به عنوان ساختمان دادگستری از آن استفاده می‌شود. قرار بازدید از کاخ برای فردای آن روز گذاشته شد و ح.ک همان روز عصر به آنجا رفت و با تطمیع اتاقدار وزیر وقت دادگستری، دفتر کار وزیر را برای مدت یک‌ساعت اجاره کرد.

فردای آن روز قبل از آمدن مشتری‌ها، 200 جفت دمپایی پلاستیکی تهیه کرد و جلوی در اتاق‌های کاخ که یک ساختمان اداری محسوب می‌شد و در آن ساعت خالی بود، گذاشت. به اتاق وزیر رفت و منتظر شکارهایش شد.

آمریکایی‌ها سروقت آمدند و ح.ک به عنوان صاحب آن عمارت، تمام ساختمان را به آنها نشان داد و وقتی مشتری‌ها درخواست دیدن داخل اتاق‌ها را داشتند،‌ به بهانه بودن مسافران و با نشان دادن دمپایی‌ها، آنها را منصرف می‌کرد.

مشتریان ساختمان را پسندیدند و به پول رایج آن زمان 500 هزار تومان به ح.ک پرداخت کردند و خوشحال از این معامله پرسود، برای تحویل ساختمان 10 روز دیگر مراجعه کردند.

اما همان‌جا بود که فهمیدند چه کلاه بزرگی بر سرشان رفته است.

ح.ک همان روز معامله، به مصر فرار کرد و بعد از چند ماه زندگی در آنجا، به ایران بازگشت. اما در ایران بازداشت و به زندان محکوم شد و چند سال بعد از وقوع انقلاب اسلامی فوت کرد.

ح.ک یک کلاهبردار ذاتی بود،‌حتی در زندان!

او تلویزیون زندان را به یکی از زندانیان به قیمت 100 تومان فروخت و وقتی آن زندانی بعد از آزادی تلویزیون را زیر بغل زد و می‌خواست آن را با خود ببرد، فهمیده بود که چه کلاهی بر سرش رفته و مضحکه بقیه شده است.

 

نظرات 19 + ارسال نظر
سارا سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:01 http://www.7th.blogsky.com

salam,movafagh va piroz bashiid, matalebeton jaleb bod.ama ajab adamaiii bodana.shad bashii

:):):):)

مهرگان سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:57 http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
خوب هستین حاج آقا؟؟

این پستتون خیلی بد آموزی داره ها!!! الان همینجور داره ایده های من گل میکنه!!!

این فرانک ویلیلم ابیگنل فیلمش هم ساخته شده!!! فیلم جالبیه دیدینش ؟ فیلم اگر میتونی منو بگیر!!

موفق باشید

سلام
ممنون از شما،انشاالله شما خیلی بهتر باشید(هر چند نمی دونم مامکانش هست یا نه چون من که اینجا،مشهد،دارم بال درمیارم!)

اینکه عالیه،ما منتظر ایده های شما هستیم،ولی کمک خواستید ما در خدمت نیستیم ها!
من زیاد اهل فیلم دیدن نیستم ولی اسم این فیلم رو زیاد شنیدم.

نه،باز هم دزد دریایی؟! آخه من چه گناهی کردم؟!!!

در پناه حق

یاعلی

301040 سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:48 http://301040.blogsky.com

dar edameye nazare ghablim
:

har chi salahe ishala

man ke behtarin arezoo ha ro daram barat
taze gooya akhiran "golet" ham ke shodam

angizam afzayesh peyda karde
!

سلام آخرین گل!
اعتقاد راسخ دارم خدا جز خیر و صلاح چیزی مقدر انسان نمیکنه.
کنکور غیراستاندارد امسال کار رو خیلی خراب کرد،خیلی از دوستانم هم به اندازه زحمت شون نتیجه نگرفتند...نمی دونم چی کار کنم، شاید برای اینکه در رشته و دانشگاه مورد علاقه ام قبول بشم سال دیگه هم بخونم.

دمت گرم
راستی کی قراره بیای ایران؟

ع.ر.وطندوست چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:58 http://123tamam.blogsky.com

سلااام!

حاجی! با این اخریه خیلی حال کردم!!! :)))

اقا شنیدم رفتی زیارت؟!!

التماس دعا!!

سریع یه زنگ به من بزن!!
کار مهمی باهات دارم!!

چند بار زنگ زدم ولی انگار تو راهی!!
قربانت

یا علی

سلام فرمانده
هر چیز نسخه وطنیش یه چیز دیگه هست!
شنیدی یا خوندی؟!
از صبح هر کاری کردم نتونستم باهات با موبایل تماس بگیرم،اینجا گزینه دیگه هم ندارم! اسکایپ هم راه نمیده، یاهو هم که نیستی!

باز هم تلاش خواهم کرد
قربان یو!

یاعلی

داود چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:05 http://yaran1388.blogsky.com/

سلام امین جان

اینجا هم ایرانی ها توانایی های خودشون رو به رخ دنیا کشیدن! دی

منو هم از دعای خیر فراموش نکن

یاعلی

سلام آقای حیدری
آقا ما فقط منتظریم ژنرال وطن دوست تشریف بیارند ایران تا خدمت برسیم

جای همه تون اینجا خالیه...اولین اذن دخول به نیابت از همه دوستان با صفات جمع خوندم...

التماس دعا
یاعلی

چشم به راه... چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 20:46 http://gooooolenarges.blogfa.com/8903.aspx

سلام
تا کی قراره ما رو چشم انتظار بزارید؟

سلام،
چی بگم جز عذرخواهی ؟!
الآن میرسم خدمت تون

سیدامیرحسام جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:07 http://www.shia-book.blogsky.com/

سلاام...

ایرانی ها رو دست کم گرفتی ها؟!!!
اینا که پیش کلاهبردارای خودمون شوکولاتن!!
کلاه بردارای خودمون عموما لو نرفتم وگرنه زبانزدن بودن!!

راستی زیارت قبل؟!!
دوستان رو که فراموش نکردید؟!

در مورد کنکور انشاالله هرچی که به صلاح باشه.

صبح نزدیک است و ...

سلام سید
ما که مخلص تمام ایرانی ها هستیم!!!
حق با توست، گاهی اوقات که صفحه حوادث روزنامه ها رو می خونم به اوج نبوغ ایرانی ها پی می برم،حیف که این استعدادها جهت داده نمیشه...

زیارت شما هم قبول(که به ما سر زدی!) جات خالی،خیلی وقت بود مشهد رو اینقدر خلوت ندیده بودم،کلی صفا کردم، حیف که فقط دو روز اونجا بودم

حتماً همین جوره:
رشته ای بر گردنم افکنده دوست، می کشد هر جا که خاطرخواه اوست

یاعلی

س - ف جمعه 7 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:38

سلام
اول از همه زیارت قبول.ما رو دعا کردید؟؟

و دوم اینکه.چی بگم والا؟

سلام
مرسی، انشاالله هر چه سریع تر شما هم مشرف بشید

:):):):)

مهدی.م شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:09

سلام سید خوبی؟
آقا زیارت قبول!سلام ویژه من رو رسوندین حتما که؟
سید جان حتما انتخاب رشته می کنی.لطفا این کنکور در و پیکر که ندارن!
سید ارشد همه چیز به پایان نامه بستگی داره!فقط به این بی در و پیکر اعتماد نکن!
در پناه خدا

هدی شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 http://elmoservat.blogfa.com

سلام آقا سید
زیارتتون قبول ..
واقعا جالبه که این نبوغ رو در کلاهبرداری صرف کردند..
دارم فکر میکنم غیر از این کارا چه کارهای مفیدی میتنونستند انجام بدن که به نفع جامعه و مردمشون باشن...
ممنونم
یا علی

رستگار دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:26 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام

زیارت قبول باشه!
نپرسم که دعا کردید یا نه دیگه!

جالبه!‌ شاید بعضی ها دوست دارن به هر قیمتی اسمشون تو تاریخ ثبت بشه!
ولی واقعا این آدما نخبه هستنا! فقط از توانایی هاشون نادرست استفاده کردن!

البته در کنار اسم این آدما اسم آدمای کم خردی که طعمه می شدن هم می درخشه!

خوبه آخر این اسامی اسم یه ایرانی هم می درخشید! داشتم نگران می شدم که چرا ایرانی ها تو این زمینه در صحنه نیستن که دیدم خدا رو شکر هستن! :دی

جالب بود!
ممنون
یا حق

سلام
احوال شما؟
جای شما و دوستان مشهد خیلی خالی بود.اولین اذن دخول رو به نیابت از همه دوستان با صورت جمع خوندم
بله،واقعاً حیف این همه استعداد ‌که توی این مسیرها میفته...
ایرانی‌ها که همیشه سر هستند،آیتم این دوست‌مون به یکی که خیلی چسبید!

یاعلی

فاطمه دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 http://ghazal2005a.persianblog.ir

سلام

زیارت قبول ...

الان دو ساله که سوالات رشته ی ما بسیار در سطح آسان تری هست ( نسبت به کنکورهای سال های گذشته ) و همین باعث شده کسانی که بیشتر زحمت کشیدند از رتبه ها و نتایجشون راضی نباشند ... لابد رشته شما هم تغییراتی داشته ... من تقریبا مثل پارسال شدم با این تفاوت که چند نفری هم ازم پیشی گرفتند ... ترجیح میدم انتخاب رشته نکنم چون چیزی که میخوام رو نمیارم .
کنکور ارشد و ظرفیت ها هیچ حساب و کتابی نداره همین دانشگاه شیراز رشته ی ما رو پارسال ۱۳ نفر گرفته امسال شده ۵ نفر ... دیگه حتی رتبه های بسیار عالی هم با هزار سلام و صلوات باید انتخاب رشته کنند . به هر حال امیدوارم شما هر تصمیمی که می گیرید بهترین تصمیم باشه و موفق باشید

روزگارت باد شیرین ! شاد باش

و علیکم السلام!
ممنون...

درسته،کنکور امسال ما هم درست وضعیتی مثل شما داشت، درس‌های جدید هم مزید علت شد...
حساب و کتاب،اون هم توی سازمان سنجش؟ شوخی می‌کنید! از موقعی که من یادمه این سازمان همیشه درب و داغون بوده!
به هر حال، هر چی اون بخواد همون میشه، مسلماً هم به صلاح ماست
باز خوبه شما سربازی ندارید!

ممنون
یاعلی

س.ح دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:55

سلام اقا امین
کل مظالب این پست واسه من خرچنگ قورباقس نمیدونم چرا..
زیارت قبول..
پیش یکی از دوستان غیبتتون رو کردیم..دی
راضی باشین...:)
داداش من هم مثل شما امسال کنکور داشت ایشالا که هرچی خیره اتفاق بیافته ماهم دعا میکنم

یا علی

سلام
فکرکنم باید Encoding رو عوض کنید.از منوی view این گزینه رو انتخاب کنید و روی UTF-8 بذارید.پست جالبی رو از دست دادید!
هر چی خیره "حتماً" پیش میاد،غیر از این ممکن نیست
انشاالله برادرتون هم موفق باشند

یاحق

راضیه دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:14 http://www.judyabot.blogfa.com

سلام
خداییش خیلی با این مطلبتون حال کردم
کامل خوندمش و کم مونده بود به معنای واقعی کلمه کف کنم!!!!
این استعداد بزرگیه ها!!!!
ولی این کلاهبردار وطنیه از همشون باحالتر بود!
خلاصه این اثبات شده که مخ ایرانی بالاتر از همه اس!
خلاصه هم وطنمونه دیگه!

ولی چقدر آدم میتونه مشهور باشه که فیلمش رو بسازن "if you can touch me " و آدم مشهوری مثل دیکابریو توش بازی کنه!!!!!
شهرت ولی کو محبوبیت!
البته پیش ما کلاهبرداران محبوبیت ویژه ای دارن!

من که از این همه استعداد کف کردم
منم تصمیم گرفتم که حیاط دانشکده مونو با تمام محتویاتش بفروشم....
ولی مفت!!!!
آخه خداییش کسی نمیخره....خصوصا محتویاتشو!

ممنون از مطلب جالبتون
التماس دعا

سلام از ماست
بلــــــــــــی، من هم خیلی لذت بردم... ولی ورژن وطنیش یه چیز دیگه بود.اون قسمتی که طرف تلویزیون زندان رو فروخته بود به نظر اید فوق العاده ای بود! من یکی که مردم از خنده
البته این نمونه ها کم نیستند، صفحه حوادث روزنامه ها پر این کلاهبرداری های فوق العاده است!!!
من که فضای سبز فوق العاده دانشگاه مون که حالت حیات وحش داره رو با هیچ چیز عوض نمی کنم! فکر کنید، توش روباه و جغد و دارکوب وجود داریم!!! تازه یک قسمتی هم کاملاً دست نخورده مونده!

خواهش می کنم
شما هم ما رو ااز دعای خیر فراموش نکنید
یامجیر

[ بدون نام ] دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:16

راستی چرا عکس کلاهبردار وطنیمونو نذاشتید ولی عکس خارجکی ها رو حتی بدون چشم بند گذاشتید و اسمشون رو کامل نوشتید!
خلاصه خیلی خوب میشد که عکس این آقا حسینو با از اون چشم بند خوشگلا که همه ی قیافه از پشتشون معلومه نگذاشتنش بهتر از گذاشتنشه, میدیدیم

شرمنده، عکسش موجود نبود!

راضیه دوشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 22:18

اینم بگم که نویسنده ی پیام قبلی من بیدم

دیگه IQ ما قد کیک یزدی هست که! :):):):):)

د سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:38

سلام.

من اصولاً از اولین کسایی هستم که مطالب دوستان را میخونم؛ از گودر دنبال میکنم ولی برای این مطلب خیلی صحبتی نداشتم؛ اما خب الان مطلبی به ذهنم رسید!

نشده تا حالا چیزی دنیایی بخوام و بهش نرسم و جالبتر اینکه نشده برام عادی و بی مزه نشده باشه!

اما در عوض لذات و جذابیت های معنوی؛ کاش این آدم ها فرصت میکردند که چیزهای زیبا را هم تجربه کنن؛ کاش به خودشون فرصتشو میدادن!

اگه این چیزا حقیقتاً درک بشه جای اینکه شاهد چنین خلاقیت هایی باشیم؛ کنار مولامون زندگی را تجربه میکنیم که از ابتدای خلقت تا کنون همه منتظرش بودند! مطلب جالبی بود؛ ولی من که غصه خوردم!

نشون دادن زیبایی ها! اونم این جنس! خیلی کار سختیه! اینطور بگم که من گاهی در چنین کاری نسبت به نزدیکانم هم عاجزم؛ دیگه چه برسه به همه مردم دنیا!!!

ممنون
برای فرج خیلی دعا کنید.

سلام
کاملاً درسته، بهترین و شیرین‌نرین لذات دنیا خیلی زود نزد انسان کهنه میشند،من بارها و بارها و بارها اینو تجربه کردم ولی همون طور که گفتید طعم لذت معنوی یه چیز دیگه هست...حتی برای امثال من که فقط نوک زبونی ازش چشیده‌اند... انگار اینها هم نشانه و تلنگر خداست به ما؛ انگار میگه آی انسان‌ها، به چیه این دنیا دل خوش کردید؟! نمی‌بینید همش سرابه؟!
ولی... کجایند عبرت گیرندگان...

ممنون از نظر زیباتون
یاعلی

سیدامیرحسام سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 http://www.shia-book.blogsky.com/

سلااااااام....
حالتون چه طوره؟(با لهجه آقای کاووسی بخون)

فرمودند:
«من زار زائرنا کمن زارنا»
(کسی که زائر ما را زیارت کند مثل آن است که خود ما را زیارت کرده است).

این زیارت رو همین جور ازمون قبول کن.
دیگه امین باشه طلبت برا وقتی که می بینمت.
اون موقع دیگه درست و حسابی زیارت میکنیم زائر امام رضا(علیه السلام) رو.

محتاجیم به دعا...

صبح نزدیک است و ...

سلام
یه لحظه فکر کردم آقای کاوسی عزیز خودمون رو میگی،نگو اون آقای کاوسی سریال طنز (اسمش چی بود؟) رو میگی!!!

شما کارت درسته اخوی، ولی فکر کنم معصوم(ع) زیادی ما رو تحویل گرفته که این حدیث رو بیان کرده!
طلب‌های ما زیاد شده سید! نسیه هم حدی داره :):):):):)ما دو تابیشتر!
یا علی

یه آشنا سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:57

سلام
حاجی چه خبر؟ خیلی دلم واست تنگ رفته (به قول دوستان)

من فکر میکنم حتما اینها از نوابغ هستند و ای کاش خدا راه هدایت رو واسشون باز می کرد...
حتما خودشون نخواستند که هدایت بشن و حتما هم در جهالت به سر می بردند که اینچنین گرفتار این فاجعه استفاده منفی از خلاقیتهاشون شدند!

ولی انصافا خوب میشه با ایده هاشون پول و پله ای به جیب زد ها... با این آخریه هم زیادی حال کردم... عجبی... انصافا ایرانی بوده ها...

و در مورد کم پیداییم هم آقا شدیدا گرفتار موضوعات درسی و تحقیقی هستم. اصلا وقت مطالعه کردن هم ندارم چه برسه به، به روز رسانی...

خلاصه اینکه خیلی التماس دعای "گشایش اوقات" از شما داریم... از زیارت امام رضا هم که اومدی و حتما هنوز اون معنویت درونت موج میزنه. پس تا تموم نشده ما رو فراموش نکن...

قبلا اینجوری نبود، نمیدونم چرا اینقدر وقت کم شده؟!

یاعلی

سلام بر حاجی حال و آینده!
خوبی؟

واقعاً حیف این همه استعداد...البته اینکه میگی حتماً خودشون نخواستند هدایت بشند رو نمیدونم...
خب پس خوبه، مشغله‌های اینطوره همش خیره، برات آرزوی موفقیت می‌کنم.
در هر حال ما منتظر حضور پر رنگ ترت هستیم، راستی نگفتی تاریخ اعزامت معلوم شد یا نه

یامجیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد