الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

۴۸- دیر زمانیست...

چه زود گذشت! دو سال پیش دقیقاً توی همین لحظاتی که دارم این متن رو تایپ می‌کنم خونه‌مون چه غوغایی بود! قرار بود فردا صبح عازم اولین سفر عمره‌ام بشم، اون هم دانشجویی... مامان یک چک ‌لیست درست کرده بود و همه چیز رو کنترل می‌کرد... راستش کمی خجالت می‌کشیدم... توی اعضای خانواده تا حالا کسی عمره مشرف نشده بود و حالا ته‌تقاری خونه اولین نفر بود!!!

قیافه‌ام دیدنی بود، آقا یدالله آرایشگر وقتی فهمید  کجا دارم میرم جو گیر شد و موهام رو تقریباً از ته زد!!! توی آینه خودم رو میدیدم خنده‌ام می‌گرفت! بماند که اونجا توی اون گرما نداشتن مو  خیلی برام خوب شد!

احساساتم رو میذارم برای خودم(!) ، فقط این شعر فوق العاده زیبا که در این ایام به یاد اون لحظات اشکم رو درمیاره براتون میذارم. این شعر یک اجرای دلنشین هم با صدای فرمان فتحعلیان داره که من خیلی دوستش دارم(لینک دانلود) :

دیر زمانیست نخوابیده‌ام... با دل بیدار تو را دیده‌ام

حال مرا نوبت پرواز شد ... هر نفسم نقطه آغاز شد

باور دنیایی دل بسته شد ... این دل دلسوخته وارسته شد

ساقی من جام شبم برگرفت ... قصه مستی من از سر گرفت

شب شد و وقت سحر و باده شد ... ساقی من آمد و آماده شد

ساز سحر دست نوازش گرفت ... یاد تو با من سر سازش گرفت

شبنم اشک است که نم می‌زند ... از تو و از یاد تو دم می‌زند

این چه سکوتیست مرا می‌برد ... این چه متاعیست مرا می‌خرد

این شب و این باور و بار چیست ... این دم و این ناله و رفتار چیست

کیست چنین می‌بردم سوی دوست ... می‌کشدم هر طرفی بوی دوست

وای که این عطر حضور تو بود ... عطر تو شاید ز عبور تو بود

دیر زمانیست نخوابیده‌ام ... با دل بیدار تو را دیده‌ام...

دیر زمانیست نخوابیده‌ام ... با دل بیدار تو را دیده‌ام...

دیر زمانیست نخوابیده‌ام ... با دل بیدار تو را دیده‌ام...

***

پ.ن: ... و یرزقه من حیث لا یحتسب (طلاق-3) ... سال قبل با تمام وجودم این آیه رو درک کردم. یعنی میشه  امسال...

نظرات 9 + ارسال نظر
د دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 00:08

سلام...

بله البته!
ما لینکی که گذاشتید را دانلود کردیم، فوقش انتظار چیزی در حد آهنگای سنتی بود... اینم یه مدل غافلگیر شدنه دیگه :دی


شما که این همه ازین سفر حظ و بهره میبرید انشاالله به زودی زود قسمت بشه....

سلام علیکم

ااااااااا... بحثش مفصله... اجازه بدید بعداً راجع بهش صحبت کنیم.

خدا از زبان تون بشنوه

[ بدون نام ] دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:56

سلام
اومدم جواب اس ام است رو بدم دیدم فقط می تونم بنویسم حسرت...
از دستش دادم
شما که دوباره رفتی ولی من بدبخت معلوم نیست دیگر کی چشمم به قبه الخضرا بیفته...
حالم خوب نیست
شرمنده ام که خیلی بی معرفتم

سلام
بار دوم انگار توی یک رویا بود... خودم هم نفهمیدم چطور رفتم و اومدم...
میدونی علی... احساس می‌کنم هر بار که بری بیشتر دلبسته میشی و دوری ازش سخت‌تر...
زندگی کردن با خاطراتش هم البته صفای خاصی داره...

حال بد اینجوری رو دوست دارم... آم رو به خیلی جاها میرسونه... اگه همت کنیم...

مخلصیم حاجی
یاعلی

سیب دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 16:38 http://mehrmah.blogfa.com

بتدای سفرم شادی و غم توام شد
شادی و غم غزلی شد، غزلی مبهم شد

فاصله مشکل من بود، که در این جاده
چارده مرتبه این فاصله کم شد،کم شد

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد

خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد

بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی
چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد

خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد

گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد

آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم
کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد

روی سجادهء خود یاد لبت افتادم
تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد

زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسر هم شد

من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم
که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد

سالها پیر شدم در قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد

کاروان دل من بسکه خراسان رفته است
تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد

سالها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد

بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد...


سلام، سید شاید تو بدونی چه قدر دلتنگی سخته...
من هم سال پیش این موقع تازه از سفر اومده بودم و هنوز مست خوابی که نمی تونستم باور کنم بودم...
ان شاءالله به زودی قسمت بشه دوباره مشرف بشی.

سلام حسین جان

خوبه شماها درک می‌کنید...

ممنون از شعر قشنگت"یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد"

خیلی دوست دارم دوباره دانشجویی برم...یه حال دیگه... یه فضای دیگه داره...

انشاالله قسمت همه آرزومندان

هدی دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 19:13 http://elmoservat.blogfa.com

سلام آقای امین
انشاءالله باز قسمتتون بشه ...برای ما هم دعا کنید که این سعادتو پیدا کنیم...

التماس دعا

سلام
ممنون

امیدوارم هر چه سریع‌تر مشکل عمره دانشجویی خانم‌ها هم حل بشه... واقعاً حیفه... لذتش در ایام دانشجویی خیلی بیشتره...

انشاالله قسمت همه آرزومندان...

ممنون
یاعلی

سید دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 23:08

سلاااام...
حال شما؟

آقا چهره شما هم مثل جناب فرمانده خیلی آشناتر شده!!
ببینم شما رو پریشب جایی ندیدم؟!!

اصل کار همون "احساس" بود که نگفتی!!!
من اون رو می خوام بشنوم!!


یه سوالی که از بچه هایی که مشرف شدن گاها می پرسم همون احساسی هست که داشتن!
جواب ها خیلی متفاوت و گاها آموزنده هستش. برام شنیدنش لذت بخشه!!!

انشاالله بازم قسمتت بشه.
انشاالله همه با هم و دست جمع...

ما منتظر اون پست که صبتش رو کردیم هستیم.

صبح نزدیک است و ...

سلام
خوبی سید؟

جدی میگی؟ فکر نکنم، کابوس دیدی!

خیلی چیزها رو نمیشه گفت پسرعمو، این هم جز اونهاست...

آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...آمین...

فکر کنم روش حساب نکنی بهتر باشه!

التماس دعا

یاعلی

داود سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 13:29 http://yaran1388.blogsky.com/

سلام امین جان

فقط میتونم بگم انشاالله خداوند دوباره قسمتمون کنه...شما رو دانشجویی ... ما هم هر جوری خودش دوست داره...فقط بریم بقیع و مسجدالنبی و مسجدالحرام تحت هر عنوانی که صلاح میدونن.انشاالله

سیدجان لطفا آدرس پستی رو برام میل کن.

خیلی عزیزی...دعامون کن

یاعلی

سلام آقای حیدری عزیز
شما خیلی به ما لطف دارید.

خدا از زبان شما بشنوه... البته که دانشجویی که فقط یکبار هست و تکرار بشو هم نیست...آرزو بر جوانان عیب نیست

چشم، الآن میرسم خدمت‌تون و براتون میذارم

یاحق

داود سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 15:02

مجددا سلام

یه کامنتی برا من در باره اون شب کذایی گذاشته بودی که سرشار از لطف شما نسبت به من بود و من هم پاسخ دادم و تاییدش کردم که امروز بطور اتفاقی دیدم نیستش...اومدم از این طریق معذرت خواهی.میبخشید.

علیکم اسلام مجدد!

شرمنده می‌کنید، هیچ مشکلی نیست، گاهی پیش میاد، اینجا ایرانه!

مهرگان چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
انشالله قسمت همه آرزومندانش بشه زیارت خانه حق و یاسین و ال یاسین

و انشالله ما هم زنده باشیم و بعد از سقوط آل سعود مشرف بشیم

موفق باشید

سینا پنج‌شنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 22:11

آقا ممنون. هم برای آهنگ که خیلی دنبالش بودم هم برای شعر...
خیلی هواییم کردی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد