الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

106- کسب حلال...

1-   خیلی میانه خوبی با تاکسی‌های گذری ندارم. ترجیح میدم آرامش خودم رو با بحث و جدل احتمالی سر کرایه از بین نبرم! معمولاً اتوبوس سوار میشم و یا حداکثر تاکسی‌های خطی؛ اما اون روز دیرم شده بود و برای رسیدن به دکتر باید سوار تاکسی‌های گذری میشدم. چند دقیقه‌ای منتظر بودم تا اینکه یک سمند تاکسی به مسیرم خورد و نگه داشت. وقتی ماشین می‌خواست راه بیفته با تعجب دیدم که راننده تاکسی‌متر رو برای من روشن کرد. بی‌اغراق بگم که این اولین باری بود می‌دیدم یک راننده تاکسی داره از تاکسی‌متر استفاده می‌کنه! (فکر کنم از نشانه‌های آخرالزمان یکیش هم همین باشه JJ) اما تعجب من وقتی بیشتر شد که راننده بعد از هر بار توقف، مبلغی رو که تاکسی‌متر نشون میداد رو به پائین گرد می‌کرد و با پول خردهایی که از قبل آماده داشت تا قرون آخر باقی کرایه رو به مسافر برمی‌گردوند! نمی‌دونید چقدر با دیدن این صحنه ذوق کردم! آخرای مسیر که فقط من توی تاکسی مونده بودم به راننده گفتم: "دست مریزاد مرد! تو اولین راننده‌ای هستی که می‌بینم اینقدر به حلال بودن روزی‌ات اهمیت میدی." خیلی متواضعانه برگشت و گفت:" این وظیفه منه که نون حلال سر سفره خانواده‌ام ببرم. نون حروم زندگی رو نابود میکنه.در ضمن خیلی از راننده‌ها هم مثل من هستند." وقتی پیاده شدم شور و شعفی منو فرا گرفته بودم. خوشحال بودم از اینکه توی این روزگاری که خیلی‌ها برای پول خیلی کارها رو می‌کنند ، چنین آدم‌هایی وجود دارند.

2-   توی ترمینال پارک‌وی سوار اتوبوس نوبنیاد شدم. اتوبوس برای خط هفت ‌تیر بود که به صورت کمکی داشت توی خط نوبنیاد کار می‌کرد. نشستم ردیف اول و پیش خودم فکر کردم از اونجایی که قسمتی از مسیر این دو خط یکسان هست، همیشه کسانی هستند که اشتباه سوار بشند، چه برسه به الآن که نوشته روی اتوبوس هم مسیر هفت تیر رو نشون میداد! چیزی نگذشت که راننده اومد و با روی باز به همه مسافران سلام کرد! یک بسم‌الله گفت و ماشین رو روشن کرد. پیش خودم گفتم بین این همه آدم عبوسی که هر روز در کوچه و خیابان می‌بینم،دیدن چنین آدم‌هایی یه غنیمته، خدا خیرش بده. القصه، ماشین راه افتاد. توی تنها ایستگاه مشترک دو خط که توقف کرد به هر مسافری که سوار میشد بلند گفت مسیر ما نوبنیاده، اشتباهی سوار نشی! بعدش برگشت و به دوستش که بغل دستش روی یک پیت خالی روغن نشسته بود گفت:"این روزا فکر مردم خیلی مشغوله، حواس‌شون اینجا نیست. بندگان خدا یه وقت اشتباه سوار میشند و مسیرشون دور میشه." بازم پیش خودم گفتم رحمت خدا بر تو! ... رفتیم و رفتیم تا اینکه من پیاده شدم. کمی دیرم شده بود، به همین خاطر سریع کارت زدم و با سرعت از اتوبوس پیاده شدم. داشتم با عجله میرفتم که یک نفر از پشت به شونه‌ام زد. برگشتم و با تعجب دیدم راننده اتوبوسه! گفت آقا هر چقدر بوق زدم نشنیدی! بعدش یک پنجاه تومنی به من داد و گفت این هم بقیه پولت! وقتی تعجب من دید ادامه داد:" دستگاه کارت خوان کرایه مسیر هفت تیر رو از کارت کم میکنه، کرایه مسیر نوبنیاد پنجاه تومان کمتره!" بعد با عجله به سمت اتوبوس برگشت... خوشحال بودم از اینکه توی این روزگاری که خیلی‌ها برای پول خیلی کارها رو می‌کنند ، چنین آدم‌هایی وجود دارند.

3-   این متن رو هم شاید قبلاً خونده باشید؛نمیدونم چقدر واقعی هست ولی درست بودنش دور از ذهن نیست:چند روز پیش برای خرید شیرینی به یک قنادی رفتم . پس از انتخاب شیرینی ، برای توزین و پرداخت مبلغ آن به صندوق مراجعه کردم. آقای صندوقدار مردی حدوداً ۵۰ ساله به نظر می‌رسید . با موهای جوگندمی ، ظاهری آراسته ، صورتی تراشیده و به قول دوستان “ فاقد نشانه های مذهبی!” القصه ، هنگام توزین شیرینی‌ها ، اتفاقی افتاد عجیب غریب ! اتفاقی که سالهاست شاهدش نبودم . حداقل  مدتها بود که چنین چیزی را ندیده بودم .آقای شیرینی فروش جعبه را روی ترازوی دیجیتال قرار داد ، بعد با استفاده از جدول مقابلش وزن جعبه را از وزن کل کم کرد یعنی در واقع وزن خالص شیرینی ها  را به دست آورد . سپس وزن خالص را در قیمت شیرینی ضرب کرد و خطاب به من گفت:  4500تومان قیمت شیرینی به اضافه 1۵۰ تومان پول جعبه می شودبه عبارت4650 تومان “

نمی دانم مطلع هستید یا خیر! ولی سایر شیرینی فروشیهای شهرمان ، جعبه را هم به قیمت شیرینی به خلق الله می فروشند. و اصلاً راستش را اگر بخواهید بیشترشان معتقدند که بیش از نیمی از سودشان از این راه است. اما فروشنده مذکور چنین کاری نکرد. شیرینی را به قیمت شیرینی فروخت و جعبه را به قیمت جعبه. کاری که شاید درذهن شمای خواننده عادی باشد ولی در این صنف و در این شهر به غایت نامعمول و نامعقول ! رودربایستی را کنار گذاشتم و از فروشنده پرسیدم : “ چرا این کار را کردید؟!! ” ابتدا لبخند زد و بعد که اصرار مرا دید ، اشاره کرد که گوشم را نزدیک کنم . سرش را جلو آورد و با لحن دلنشینی گفت : “ اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. ویل للمطففین…” و بعد اضافه کرد : “ وای بر کم فروشان! داد از کم فروشی! امان از کم فروشی! “ پرسیدم : “ یعنی هیچ وقت وسوسه نمی شوید؟!! هیچ وقت هوس نمی کنید این سود بی زحمت را.” حرفم را قطع می کند : “چرا ! خیلی وقتها هوس می کنم. ولی این را که می بینم” و اشاره می کند به شیشه میز زیر ترازو. چشم می دوزم به نوشته زیر شیشه : “ امان ز لحظه غفلت که شاهدم هستی! “

و من خوشحال بودم از اینکه توی این روزگاری که خیلی‌ها برای پول خیلی کارها رو می‌کنند ، چنین آدم‌هایی وجود دارند...

پ.ن: به قول دوستی «نمی‌نویسی، نمی‌نویسی، وقتی بعد از مدت‌ها هم می‌نویسی اینقدر طولانی می‌نویسی!!!» عذر منو بپذیرید! برای همه‌تون آرزوی سلامتی و موفقیت دارم.  شما هم از دعای خیر فراموش نکنید.

نظرات 23 + ارسال نظر
... دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 19:55

بسم الله الرحمن الرحیم.
اینجا ایران است، صدای جمهوری اسلامی ایران.

... دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 21:35

اصلاحیه:
اینجا تهران است...

یا تعبیر دیگرش: تهران، ام القرای جهان اسلام.

پ.ن: جمله ایهام دارد.

سلام
منظورتون رو متوجه شدم...

کاوسی دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:34 http://mighat61.blogfa.com

سلام آقا سید
جالب بود
خدا را شکر که هنوز هم اینگونه انسان ها در جامعه پیدا می شوند. اضافه می کنم ادم های این نوعی در شهرستان های کوچک و روستاها بیشتر هستند. من هنوز هم به عشق دیدن این گونه افراد به روستای پدری سفر می کنم و با مصاحبت با آنان کسب انرژی مثبت می کنم.
شاد باشید.

سلام آقای کاوسی عزیز
بعضی اوقات فکر می‌کنم برکت خدا از شهرهای ما رفته... توی شهرهای بزرگ آدما با هم خیلی غریبه هستند و اون "رحما بینهم" توشون کمتر دیده میشه... ولی وجود آدمایی مثل کسانیکه ذکر کردم به آدم امید میده...

خیلی لطف کردید تشریف آوردید
یاحق

کاغذ و قلم سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:00 http://penandpaper.persianblog.ir

این روزها نمونه های نایابی رو مشاهده کردین...
فزونی یابند ان شاالله

سلام
دیدن این آدما توی جامعه حسابی آدمو کیفور میکنه...
انشاالله!

M.M سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 12:01

سلام خوب هستید
درس ها خوب پیش میرن؟
از ماست که بر ماست......

سلام
الحمدلله!
فعلاً که در حالت برزخ قبل از شروع پایان نامه هستیم
حالا چرا از ماست که ماست؟!

... سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1391 ساعت 17:35

سلام.

اینجا تهران است. صدای جنهوری اسلامی ایران...: همان جایی که این خاطرات از آنها برخواسته.
همان جایی که برخی به غایت سیاه میبینند و برخی...

مجال تفصیل نیست، خواستم بگویم تهران، لااقل باالقوه چنین چیزی است..

و من الله التوفیق

سلام
اگه از لحاظ آماری بررسی کنیم شاید درصد سیاهش زیاد باشه ولی آدمای سفید می‌تونند خیلی معادلات رو عوض کنند...

... شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 00:00

ما اندر خم یک کوچه مانده ایم؟
امام تمدن اسلامی، پرچم لااله الا الله بر فراز قلل جهان را نشانه گرفته بود.
رزمنده ها و شهدا برای اسلام جهاد میکردند،
ما ظواهر را هم گم کرده ایم که پول حلال درآوردن میشود یک اتفاق وجدآور؟

مشکل کجاست؟
رها کردن امر به معروف و نهی از منکر؟
جدا شدن از خدا و پیوند خوردن با دنیا؟(مذهبی و غیر مذهبی، هر دو...)
رها کردن خودسازی و تهذیب؟
جدال؟
تن دادن به بداخلاقی ها؟
روش زندگی هایی که به بیراهه میبرد؟
سبک زندگی غلط؟
رها کردن مقوله مهم و تخصصی و عمیقی به نام فرهنگ؟

مشکل کجاست که چهره ام القری باید اینطور به نظر برسد؟

خیلی ها فکر میکردند که این روزها دیگر باید زمانه شتاب گرفتن مملکت اسلامی در خداخواهی و اسلام خواهی اش باشد، نه اینکه دل خوش کنیم به آدم های سفیدی که شاید معادله را عوض کنند.

میگیوند کسی برای احتیاج نان و آب و خانه و ... اش امام زمان نمیخواهد از ته دل. اصلاً مضطر امام زمان نمیشود، باید اسلام را در متن جامعه خواست، تلاش ها را کرد تا دید و مضطر شد بلکه امام بیایند.

ما را چه میشود که رها کرده ایم همه چیز را...

من فکر میکنم مشکل همه اینهایی هست که اشاره کردید... و از همه مهم‌تر وارد شدن دنیا به زندگی‌مون؛ خیلی فاکتور مهمی هستا! توی این زمونه، دنیا همه جلوه‌های خودش رو آشکار کرده، چیزی که در گذشته وجود نداشته... خیلی از افراد هم دچار روزمرگی شدند... کسی که صبح و شب باید برای گذران زندگی دوندگی کنه دیگه فرصتی برای یک ارتباط معنوی در درجه اول و یک زندگی اجتماعی متعالی در درجه دوم پیدا نمیکنه...
ماها مضطر نیستیم که اگه بودیم خداوند اجابت می‌کرد... نمی‌دانم اصلاً در باطن‌مون به امام زمان هم اعتقاد داریم یا نه(امام به معنای واسطه فیض الهی)... اگه واقعاً اعتقاد داریم وضعیت امروز نباید بوجود می‌آمد... گیرمون خیلی اساسیه...و آخر این مسیر به کجاست، الله اعلم!

sahar... شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 14:19 http://az-to-bara-to.blogfa.com

سلام
خیلی لذت بردم
بهتون تبریک می گم

سلام
نظر لطف تونه

... شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 18:53

خب این مشکل.
حال چاره چیست؟
قطعاً اگر خود چاره جویی نکنیم تغییری حاصل نمیشود.

ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

یا اینکه اگر امر به معروف و نهی از منکر رها شود اشرار امت حاکم میشوند.

باید چاره ای برای انجام_نه فقط سخن راندن_ باشد و باید جستجویش کرد و جامه عمل پوشاند.

چاره چیست؟

گاهی فکر میکنم جهان غرب چطور تونست جنبه مادی این آرزوی ما رو اجرایی کنه و با سیستماتیک کردن فرآیندها به نتیجه دلخواه مادی برسه؟ اونها عدالت (قرار دادن هر چیز در جای خودش) رو در زمینه‌های مادی برقرار کردند و به هدف دنیایی‌شون رسیدند. آیا ما نمی‌تونیم راه مشابهی رو برای زندگی معنوی طی کنیم و راه حل ارائه کنیم؟ جواب این سوال رو کسی که میتونه بده که در علوم انسانی و تاریخ غور کرده باشه... من بعنوان یک دانشجوی مهندسی واقعاً جواب این "چاره" رو نمیدونم!

... شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:37

نمیخوام بحث کنم.

فقط بدونید که قرآن نظر شما را نداره.
خیلی فطری تر از این حرف ها برخورد میکنه
و آدم ها را مکلف میدونه به چاره جویی

ما بقوم ... انفسهم...

نه علمائهم ها!

زیاد قیاس با غرب را متوجه نشدم، اگر در کلامتان دقت و ریز بینی در چاره جویی بود و صرفاً کلی گویی نبود.

به احتمال زیاد حق با شماست! ادبیات قرآن بسیار عمیق و با مفاهیم بسیار بالاست. واقعاً دوست دارم پای سخن یک استاد فن بشینم و نظر قرآن(خدا) رو درباره این چیزها بشنوم!
ولی یک نکته... و اون درجه تاثیر گذاری حاکمان جامعه هست. درجه تاثیرگذاری من نوعی در اطرافیانم هست(یک جمع محدود، البته به شرطی که خودم هم شرایطش رو کسب کرده باشم!) اما شعاع تاثیرگذاری یک مسئول به اندازه یک شهر، یک جامعه، یک کشور هست! نمیدونم متوجه عرضم هستید یا خیر، منظورم نفی مسئولیت فردی افراد و انداختن تمام مسئولیت ها بر گردن مسئولین نیست ولی مسلماً مسئولیت حاکمان جامعه خیلی بالاتر هست به گونه‌ای که اگر حاکمان اصلاح شده نباشند جامعه هم اصلاح نمیشه!
راجع به غرب... غرب یک تجربه عینی موفق در پیشرفت مادی داشته، من گفتم "شاید"(نمیدونم میشه یا نه چون همون طور که گفتم بحث تخصصی علوم انسانی هست) بشه یک "مدل اصلاح شده" رو ما برای "پیشرفت معنوی" در جامعه خودمون داشته باشیم... به قول شما اینجا اصلاً جای مناسبی برای بحث نیست! خیلی از منظورهای افراد به خوبی منتقل نمیشه

التماس دعا

... شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:39

یعنی نه اینکه نخواهم بحث کنم،
بحث به آن مفهوم که در دنیای مجازی جواب نمیدهد.
در مقام سو تفاهم و ...

اگرنه اگر بحث در قالب جواب دهنده باشد که چه بهتر از آن؟

کاملاً باهاتون موافقم! واقعاً توی این محیط نمیشه منظورها رو رسوند و خیلی اوقات هم باعث ایجاد سوءتفاهم میشه
ممنون از حضور گرم‌تون

داود یکشنبه 17 دی‌ماه سال 1391 ساعت 15:32

سلام امین جان
جالب بود و البته طبیعی در دین و فرهنگ ما...منتهی از بس اجرا نشده خیلی جالب به نظر میرسه.
اوایل تو سپاه قم که هنوز شکل اداری بخود نگرفته بود سر ماه یک سطل اسکناس میگذاشتن و هر کس هر چقدر نیاز داشت بر میداشت...نکته جالبش این بود که همه سعی میکردند که یواشکی کمتر بردارن تا ریا نشه.
یه همکاری هم داشتیم تو مخابرات که زمان تجدید وضو و نمازش رو یادداشت میکرد و وقتی شیفتش تموم میشد به همون مقدار اضافه کار میکرد.
به امید روزی که دیدن و شنیدن چنین کارهایی برایمان تعجب آمیز نباشه ... انشاالله
یاعلی

سلام و رحمت خدا
منور زدید آقای حیدری با حضورتون!
واقعاً... با دیدن جامعه امروز واقعاً آدم نمیتونه تصور کنه روزی این چیزها هم وجود داشته!
خیلی مخلصیم

دعا بفرمائید

مهدی سه‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1391 ساعت 22:48

اصلا دین درای یعنی همین
تو اون شرایطی که میشه هزار جور دلیل پیدا کرد که مثلا عرف شیرینی فروشی این جوریه و .... انسان کج نرود
ما که کج رفتیم ......

سلام
واقعاً همین طوره... همیشه بهانه برای این راه کج رفتن زیاده!

... چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 13:48

حاج آفا قاسمیان، شام اربعین:

حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: الحقّ اَوسَعُ الاشیاءَ فی التواصُف، وَ اضیقُها فی التَناصُف. وسعت حق در گفتن، بسیار است ولی در عمل بسیار تنگ می‌شود.

نقد سازنده خوب است ولی انتقادهای ویرانگر و زیاد از کسانی صادر می‌شود که در عمل و کار نیستند.


(البته اگر به اصل بحث مراجعه شود از سو تفاهم های احتمالی کاسته میشود.)

...

کاوسی پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 21:41

سلام
یا رسول الله! امروز ماتم سرای دل را به نام تو، سیه پوش کرده ایم و نام مبارک تو را با درود و تحیّت بر زبان جاری می سازیم. 28 صفر رحلت پیغام دار آخرین، خاتم نبوت را نگین، حضرت رسول واپسین، عینیت قرآن کریم، حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله بر مسلمانان جهان تسلیت باد
ای کریم آل طه ! باور کنم، تشییع غریبانه پیکرت را در هجوم بی امان نفرت و کینه؟ شهادت دومین نور ولایت، صاحب کرامت و شفیع قیامت، امام حسن مجتبى علیه السلام و آفتاب هشتم امامت حضرت علی ابن موسی الرضا(ع) تسلیت باد.

سلام
هر چقدر شعبان ایام شادی شیعیان هست، صفر ایام حزن و اندوه هست...خوش به سعادت کسانیکه در مشهد و مدینه هستند...
ممنون آقای کاوسی عزیز

M.M جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 03:04

سلام
خوب هستید آقا سید؟
مونده تا این برزخ به بهشت برسه!
ماها مضطر نیستیم که اگه بودیم خداوند اجابت می‌کرد... نمی‌دانم اصلاً در باطن‌مون به امام زمان هم اعتقاد داریم یا نه(امام به معنای واسطه فیض الهی)... اگه واقعاً اعتقاد داریم وضعیت امروز نباید بوجود می‌آمد... گیرمون خیلی اساسیه...و آخر این مسیر به کجاست، الله اعلم!"
خوب از ماست که بر ماست
ضمن این که به شدت به نظرم دنیا دوست شدیم و این امر خیلی اذست کننده است و ما مدام تکرار می کنیم اما از خودمون شروع نمیکنیم

سلام
الحمدلله، انشالله شما هم خوب باشید
همین طوره که میفرمائید... دنیا همه جلوه‌هاشو رو کرده، نوع انسان هم بیشتر چیزی رو درک میکنه که میبینه... فوقع ما وقع!

مهرگان دوشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:18 http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
خوب هستین حاج اقا؟
آغاز ولایت حضرت ولیعصر(عج) رو تبریک میگم

بالاخره ما یه پست دینی- اجتماعی با دید مثبت!!!!
از شما خوندیم
چقدر دلم برای دزد دریایی تنگ شده بود

سلام
من هم همین طور
یعنی لازم نیست شما اسم بذارید، همین دزد دریایی کافیه :):):)
جدی من همیشه منفی مینویسم؟!

حسینى سه‌شنبه 3 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 22:36

کاش فضا طورى بود ک هم انتقادات ب قوت جاى خودش بود هم حمایت و دیدن نقاط مثبت.
نه فقط در حرف ک در عمل.
متاسفانه انگار این دودستگى دیداران ما را از انتظار فرج دور میکند.

سلام
...

هدی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:12 http://elmoservat.blogfa.com/

سلام آقا سید
پستتون عالی بود... و امیدوار کننده..دستتون درد نکنه...
خدا اینجور آدمها رو زیادترشون کنه...
ممنونم .
در پناه خدا.

سلام
احوال شما؟!
همیشه از خدا میخوام این آدما رو زیاد کنه، این آدما رو سر راه من قرار بده و من رو هم جزء اینها قرار بده!

حق یارتون

سعید چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 23:56

رحمت خدا بر تو!

ممنون

... سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 14:24

مشابه ویژه نامه های مجله دانستنی ها

http://www.sorayatv.ir/content/clip/415/2013/1/29

سلام
ممنون بابت لینک، فقط تونستم یک بخشی ازش رو ببینم، انشاالله برم دانشگاه کامل میبینمش؛سرعت اونجا بهتره
بخش خیلی جالبی توی نشریه دانستنیها بود که با بخش"محرمانه ایرانی" جایگزین شده. توی این بخش هم مطالبی جالبی از پیشرفت ایرانی‌ها در زمینه‌های مختلف داره که قابل تامل هست.

بازم ممنون

چراغ خاموش پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:42

آخری که یه ایمیل قدیمی بود و مطمئنا شما خودت ندیدی

سلام
همین طوره، البته هدف من از این پست توصیف یک موقعیت بود؛ بیان مصداق از یک موضوع نه بیان خاطره شخصی
دو مورد اول برای خودم اتفاق افتاده بود.

ممنون از دقت نظر شما

جراغ خاموش پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:44

آخه میدونی جالبه برام اینهمه این بندگان خدا ذوق میکنند شما نمیگی من که خودم ندیدم اما هستند....

سلام
توی کامنت قبل توضیح دادم. فکر میکنم دوستان هم برداشت خاطره شخصی از این پست نکردند. با این حال به قول شما شاید بهتر بود یک اشارتی میکردم!
الآن درستش میکردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد