الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

۲۶- داستان مردی در ایران...

 مرد هر روز دیر سر کار حاضر می شد، وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟

جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم !

یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید...

***

 مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می‌زد تا شاگرد ها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود !

یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود...

***

مرد هر زمان نمی توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آنها می خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست !

یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند ...

***

مرد نشسته بود. دستی به موهای بلند و کم پشتش می کشید .

به فکر فرو رفت ...

باید کاری می کرد. باید خودش را اصلاح می کرد !

ناگهان فکری به ذهنش رسید.

او می توانست بازیگر باشد :

 

 از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاسهایش را مرتب تشکیل می داد، و همه ی سفارشات مشتریانش را قبول می کرد!

 

او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد!

 

وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت، دستهایش را به هم می مالید و با اعتماد به نفس بالا می گفت: خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !!!

 

سفارش های مشتریانش  را قبول می کرد اما زمان تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو سه بار پدرش را به خاک سپرده بود و ده ها بار به خواستگاری رفته بود...

 

 حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده ، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد کلاسش منظم شده  و مشتریانش مثل روزهای اول زیاد شده اند!!!

 

اما او دیگر  با خودش «صادق » نیست.

 

او الان یک بازیگر است.همانند بقیه مردم!!!

 

نظرات 19 + ارسال نظر
301040 پنج‌شنبه 5 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 23:29 http://301040.blogsky.com

إقا رسما هنوز جمعه نشده!
زود آپ کردی!!

سلام علیرضا،
می خواستم بهت سر بزنم که شما زودتر اومدی، مهمون ناخونده!
من عذرخواهی می کنم!

داود جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 00:09 http://yaran1388.blogsky.com

سلام امین جان
آقا اینقدر حرص نخور درست میشه انشاالله.
ولی باید گفت که متاسفانه خیلی ها در ایران نقش بازی میکنند. به امید روزی که صداقت در رفتارمون بیشتر دیده بشه.
عرفه مارو یادت نره. یاحق

سلام آقای حیدری،
باید وضعیت رو تغییر بدیم.این راهه که الآن داریم می ریم زیاد آخر و عاقبت نداره:)

سیدامیرحسام جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 00:17 http://gharogati.blogsky.com/

سلام امین
چه طوری؟
فرصتی شد یه سری به خونه بزنم!
ممنون لطف دارید. یه چیزایی پای نظرت نوشتم! یه سر اون ورا بزن.

راستی یه سر اینجا بزن. فکر کنم ندیده باشی!
خوب آمار رفقا رو دیگه داری؟!

http://news.blogsky.com/1388/08/20/post-86/

راستی هنوز پستت رو نخوندم. حتما می خونم و دوباره می یام.

صبح نزدیک است و ...

سلام سید
بازم که برام سورپرایز آوردی! همه دوستان بلاگ اسکای حتماً به لینک بالا سر بزنند.خیلی خوب شد.

س-ف جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 00:29

سلام امین خان
کلمه فوق العاده برای توصیف این پست تون کمه!
عجیب به دلم نشست...
می تونم از این مطلب جای دیگه ای استفاده کنم؟

ــــــــــ--
فردا ما رو هم فراموش نکنید...
یا علی

سلام
قابل شما رو نداره.مشکلی نیست

ع.ر.وطن دوست جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:06

سلام!
سلام امین جانم!

صداقت واژه ایه که پاک فراموش شده!
این هم نشونه اخر الزمونیه که تو میگی!

دعام کن
یا علی

سلام گلم!
عرفه اونجا چه رنگیه؟! چون تعدادتون کمه خدا بیشتر هواتون رو داره پس دوستان اینجا رو فراموش نکن.

چه عجب یکی با من هم نظر شد!

بنت الهدی جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:07

سلام آقای امین
درسته ..
جایی که باید تشویق بشه ..تنبیه میشه
جایی که باید مذمت بشه ...تحسین میشه...

ممنونم استفاده کردم همچنین.

آقا سید ما رو از دعای خیرتون محروم نفرمایین.

سلام دوباره
به نظر میرسه این پست رو میشد ادامه داد و یک مجموعه چند جلدی نوشت!

ما هم همین انتظار رو از شما داریم :):):)

مهرگان جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 13:12 http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام حاج آقا
خوب هستین؟
اول پیشاپیش عید قربان رو تبریک میگم و امیدوارم همیشه حاجی واقعی باشین

متاسفانه سیستم اداری ما اینجور مردم رو اینجور هنرپیشه بار میاره .
چند تا تصویر جالب سراغ دارم . بعدا لینکشو براتون میذارم...

من فکر میکنم این آقای محترم باید به جای هنرپیشه شدن تلاشش رو بیشتر میکرد

سلام
نگید حاج آقا،فکر می کنم 50-60 سالم شده :)
دیگه پیشاپیش نیست! من هم عید قربان رو تبریک میگم.

میگم خوب یاد گرفتید از این دزد دریایی استفاده کنید ها

مهرگان جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 13:15 http://bandarmehr.blogfa.com/

اصلاحیه:
نمیدونم چرا اینقدر از کلمه اینجور استفاده کردم

بی خیال!
توی انگلیسی مهم ترین چیز عدم ابهام نوشته هست.به خاطر همین هم هیچ اشکالی نداره از یک کلمه بارها استفاده بشه، به نظر میرسه کار درست هم همینه، بهتر توی فارسی هم همین کارو بکنیم

رمضان جمعه 6 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 20:45 http://mighat61.blogfa.com

سلام عیدتون مبارک
الهی ما ذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک معبودا! هر که تو را گم کرد، چه یافت؟ و آن کس که تو را یافت، چه گم کرده است؟ و تو ای دوست اگر جرعه ای از سبوی محبت محبوب چشیده یا حکایتی از آتش عشق معبود شنیده باشی، نیک بر این حقیقت واقف خواهی شد.

سلام آقای کاوسی عزیز
دعای عرفه واقعاً قشنگ ترین مناجات انسان با خداست...

فاطمه شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:39 http://ghazal2005a.persianblog.ir

سلام
ببخشید من اصلا با این پستتون نمی تونم کنار بیام ... این مثال همه ی واقعیت ها رو بیان نمیکنه و یک طرفه به قاضی رفتنه (البته قرار هم نیست که یه مثال همه واقعیت ها رو در بر بگیره ... از مثال برای تقریب به ذهن استفاده می کنیم اما به نظر من پسندیده تر اینه که از مثال هایی استفاده کنیم که حق مطلب رو اونطور که شایسته است ادا کنه )
البته شاید منظور شما از این داستان صرفا نشون دادن بازیگر شدن ما آدم ها بوده ( که شاید میشد از مثال های بهتری استفاده کرد ) ... شما تو این مثال ، اول موقعیتی رو در نظر گرفتید که این فرد نقش بازی نمی کنه و بعد که می بینه از این نوع رفتار و منش داره ضربه می خوره تصمیم میگیره بازیگر بشه ... برای هر کدوم از این دو تا موقعیت هم ، این فرد رو توی سه تا شغل (نقش : کارمندی و تدریس و ... ) جداگانه در نظر گرفتید .
به نظر من توی هر سه تا نقش یا شغلی که این فرد توی موقعیت اول داره ... این فرد داره به نوعی کم کاری میکنه (که البته این اصلا جای تعجب نداره چون داستان مردی هست در ایران ) و به قول مهرگان عزیز باید تلاشش رو بیشتر کنه نه اینکه نقش بازی کنه ... ما آدم ها اصولا آدم های صرفه جویی هستیم یعنی فقط دنبال صرفه فردی خودمونیم نه جمع ... در ظاهر اینطوری به نظر میاد که بله ! این آقا با یک ساعت دیر رفتن سر کار و البته حقوق اون یک ساعت رو هم نگرفتن خیلی آدم کار درستیه ... ولی این آقا فقط خودش رو در نظر گرفته که هر روز یک ساعت دیر میاد سر کار و اتفاق خاصی هم نمی افته(عینک خوش بینی) . اما شما در نظر بگیر هر کدوم از کارمندها بخوان یه همچین تمهیداتی رو واسه خودشون در نظر بگیرن یعنی فرض یکی نیم ساعت دیر بیاد ... یکی یک ساعت دیر بیاد ... یکی نیاز به دو ساعت خواب بیشتر داشته باشه و حتی یکی بخواد نیم ساعت زودتر بره چون دیگه نیم ساعت آخر کار رو کارایی نداره ! و الی آخر ، چه اتفاقی واسه اون مجموعه و ارباب رجوعش رخ میده غیر از هرج و مرج و افزایش نارضایتی ؟ !!! در مورد مشاغل دیگه هم این صادقه ... به نظر من این آقا آدم خیلی صرفه جوییه و بهتره جای نقش بازی کردن تلاشش رو بیشتر کنه و نفع و صرفه جمع رو در نظر بگیره ...
البته اگه بخوایم میشه از سیستم های اداری جاهای دیگه دنیا حرف زد که دست کارمند تو انتخاب ساعات کاریش توی هر محدوده زمانی از روز که مایل باشه بازه و مشکلی چندانی هم شاید ایجاد نشه (که البته اونم خیلی کمه و نه برای هر سازمان و اداره ای ) ولی فرض شما ( عنوان پست ) داستان مردی در ایرانه ... با تمام موانع و محدودیت ها و البته امکانات موجود ... پس بهم خرده نگیرید که فلان جای دنیا ، فلان مدل دارند سیستم اداریشون رو اداره میکنند . واقع بین باشیم و امکانات و محدودیت هامون رو بشناسیم ... به هر حال اگه بخوام بنویسم حالا حالاها حرف هست ... هدفم از توضیحاتی که دادم فقط این بود که بگم این داستان خیلی از مسائل درش نادیده گرفته شده و فقط به بازیگر شدن آدما پرداخته در حالیکه ایرادهای زیادی میشه ازش گرفت (و البته به نظر من این آدم تو همون وقعیت اول هم نه با خودش صادقه نه با دیگران )... باز هم امیدوارم متهم نشم به اینکه اینقدر ساده لوحم که ساعت ها توی این مثال موندم و به جای اینکه اصل مطلب رو بگیرم محو مثال شدم ... این توضیحات رو دادم و یه گوشه از مثالی که آوردید رو باز کردم که هم به خودم هم به شما و هم به دوستان یادآوری کنم مشکلات مملکت ما و نظام اداری و ... ما چیزی نیست که تو این مثال ها بگنجه و به سادگی این مثال ها قابل حل باشه ... اینها رو فقط از این جهت یاد آوری کردم که مدتیه می بینم ایران و مسائل و مشکلاتش بدجوریه ذهنتون رو درگیر کرده ( کاش این دغدغه رو همه ما داشتیم ) ... نمیگم خیلی پیچیده با مسائل برخورد کنیم و هزار اما ، اگر، شاید و تبصره واسه مسائلمون بسازیم ولی واقعیت ها رو هم نادیده نگیریم ... ببخشید که در حد یه پست حرف زدم . امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم و باعث دلخوری هم نشده باشم . و البته خوشحال میشم دوستان با تجربه بیشتر نارسایی های کامنت منو تذکر بدن و تکمیل بفرمایند .
روزگارت باد شیرین ! شاد باش .

سلام
اول از همه باید ازتون تشکر کنم که وقت گذاشتید و این قدر باحوصله کامنت گذاشتید؛ واقعاً ممنون.راستش شما که مدیریت خوندید بهتر می تونید این چیزها رو تحلیل کنید.من اینقدر وسیع به این پست فکر نکرده بودم.شاید چیزهایی که گفتید کاملاً وارد باشه.درسته، اگه همه بخوان این کارو بکنند سنگ روی سنگ بند نخواهد شد!
ولی واقعاً سیستم مملکت به معنای واقعی کلمه "هردنبیل" تشریف دارند!الآن هر کسی پشت میز نشسته، از اون کارمند بگیرید تا دربان، واسه خودشون رئیس جمهور هستند! شاید همش تقصیر افراد نباشه، این سیستم هست که باید هم باعث انگیزش کارمندها برای انجام وظیفه بشه و هم باعث رضایت مشتری و ارباب رجوع. خیلی دوست دارم بدونم توی کشورهای پیشرفته چطور این مشکل رو حل کردند.شما خبر دارید؟
در هر حال هدف اصلی این پستم همون "بازیگر" شدن افراد هست که شما هم به درستی بهش اشاره کردید.کارمندی که هشت ساعت کارت میزنه و یک ساعت هم کار نمی کنه چطور می خواد به پیشرفت مملکت کمک کنه؟

روزگارتون باد شیرین!

سیدامیرحسام شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:02 http://gharogati.blogsky.com/

سلام
عیدتون مبارک.
عرفه ما رو که فراموش نکردید!
شرمنده کمتر می تونم سر بزنم!

منم تا خدودی با نظر فاطمه خانم موافقم.
باید قانون باشه! نمی شه هر کسی هر کاری که صلاح دید انجام بده!
اگه نباشه، خوب نتیجه اش هم میشه هرکی به هرکی!
به نظر من مشکل اصلی مال کارمندها نیست! هرچند که بی تقصیر هم نیستند.
اول از همه مشکل از ساختار حاکم بر ادارات ماست! که باید تغییر کنه البته اگه می خواهیم بازدهی بیشتر بشه!
یه مشکل اساسی دیگه مال قوانین نمونه! که باید اصلاح بشه.
مورد دیگه فرهنگ هستش!
آره فرهنگ! باید یه مقداری هم کار فرهنگی انجام بشه!
البته برای کارمندها از این جور کلاس ها میذارن اما غالبا فقط در حد کلاس باقی می مونه و هیچگاه اجرا نمی شه!
خوب می دونید دیگه تغییر خلق و رفتار آدما خیلی سخته!
و چون تقریبا نظارتی هم بر حسن رفتارشون نیست اینه که تقریبا کسی درست رفتار نمی کنه!
یادم تو یکی از این ادارات یه مدتی مشغول بودم. زیر میزشون یه برگه بود به نام آموزش های ضمن خدمت! شنیدید دیگه.
خلاصه حدود بیست مورد بود که کارمندها گذرونده بودند و نمرات عالی هم جلوش زده شده بود!
یکی از این موارد هم تکریم ارباب رجوع بود!
من بارها دیده بودم که یکی از این کارمنده که دانشجوی ارشد هم بود! بسیار زننده با ارباب رجوع برخورد می کرد! به طوری که وقتی این برخورد رو می دیدم کاملا بهم می ریختم! فکر کنم دیگه منظورم رو رسوندم از این برخورد!
خوب اینا که کلاس تکریم ارباب رجوع رفته بودند! پس چرا بعضی هاشون دشمن ارباب رجوع بودند!
چون نه خود اون شخص می خواست که این رفتارش رو عوض کنه! و نه کسی بود که بر حسن انجام این آموزش های ضمن خدمت نظارتی کنه! ما که ندیدیم! شایدم باشه!
با این حساب و کتابا که گفتم به نظر من دیگه انتظاری از درست کار کردن و خوب برخورد کردن نیست!

صبح نزدیک است و ...

سلام سید خدا!
ساختار حاکم مشکل داره و مهم ترینش اینه که همه چیز دولتیه.به جرات میشه گفت که تا زمانی که کارا دست دولت باشه اوضاع همینه (اگه بدتر نشه!) آخه آدم چی بگه! یه بخش خصوصی هم که می خواد در زمینه ای وارد بشه دولت اونو به خاک سیاه می نشونه؛ نمونه اش همین بانک های خصوصی.وقتی که بانکهای خصوصی 7-8 درصد بیشتر به سپرده مردم سود می دادند و بانک مرکزی دید که این طوری بانک های لاک پشتی دولتی توان رقابت نخواهند داشت دستورالعمل یکسان سازی سودها رو صادر کرد.! خب وقتی نمی تونید رقابت کنید چرا جلوی اونها رو می گیرید؟! این طوری می خواهید بی عرضگی خودتون رو پنهان کنید؟! (با دولتم ها، نه با شما! :) )جدیداً هم که مثل موجی که چد سال پیش شروع شد و یکدفعه یه عالمه کارخونه ماکارونی راه افتاد این دفعه موج راه اندازی بانک راه افتاده!
نه حسام جون! قوانین ما خیلی هم خوب هستند، مسئله اینه که کسی نیست اجراش کنه و کسی هم نیست که نظارت کنه.معلومه که این طوری اوضاع بهم میریزه.
کار فرهنگی برای کسی که یک عمر عادت کرده این طوری رفتار کنه جواب نمیده! باید نسل جدیدی رو آموزش داد و بر کارشون هم نظارت کرد.مثلاً همین بستن کمربند.از موقعی که در کلاس های آموزش رانندگی این بحث جدی شد کسانیکه تازه گواهینامه می گیرند اکثراً این قانون رو رعایت می کنند ولی راننده های قدیمی زیاد به بستن کمربند عادت ندارند!

مهرگان شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:55 http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام جناب مهندس امین!!!(جایگزین حاج آقا)

شاع میگه:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی!!
اونوقت شما میگین...
البته با دزددریایی قصد تهدیدکردن شما رو نداریما...جسارت نشه...

از شوخی گذشته غرض از مزاحمت
میخواستم لینک چند تا تصویر رو بذارم:
http://www.mgtsolution.com/olib/482435112.aspx


http://www.mgtsolution.com/olib/277051130.aspx

http://www.mgtsolution.com/olib/731210560.aspx

یه چیز دیگه هم یادم اومد ولی فعلا بگذریم...

بازم عیدتون مبارک

سلام
چرا باید بگذریم؟! بگید خانم مدیر، منتظر اظهار نظر کارشناسانه شما هستیم

مهرگان شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 14:56 http://bandarmehr.blogfa.com/

ای بابا
بازم اصلاحیه:
شاعر نه شاع

فرقی میکنه؟!

بی قرار شنبه 7 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 18:34 http://biqarar.blogsky.com

سلام
آقا شرمنده که اینقدر دیر آپ میشم
راستش خیلی وقته اصلا وبلاگ نمیخونم و وقت زیادی برای نوشتن هم ندارم. امسال کنکور دارم که وقتمو زیاد میگیره

یا علی
التماس دعا

سلام
به سلامتی

انشاالله موفق باشید

فروغ یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 21:16 http://ghsedak.blogsky.com

سلام
راستش خیلی خوب تونستین جامعه رو به تصویر بکشین دقیقا همه ی ما آدما همینجوری هستیم

سلام
قابل شما رو نداشت!
ممنون از حضورتون

یه آشنا یکشنبه 8 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 22:28 http://fellow.blogsky.com

سلام امین جان
یادمه اون موقع ها که موزیکای جورواجور گوش می دادم یکیشون می خوند:
ای بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم، صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم، کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ماست....

البته مهمترین کار که برای خاتمه دادن به این وضع باید انجام بشه (همینطور که دوستان هم اشاره کردند) همون تغییر فرهنگه. اما این، کاریست بسی دشوار که:
گاو نر می خواهد و مرد کهن...
خیلی، در برابر یک تغییر در فرهنگ، مقاومت و انعطاف ناپذیری وجود داره که فقط با صبر و مداومت قابل اجرا ست... و اگه آموزش و اجرا از پایه شکل بگیره هم که خودش می شه ایجاد یک فرهنگ.

نمیدونم چرا شما به همه چی نگاه بد دارین...
نمیخوام دوباره وارد بگومگو بشم ولی...
چرا مزایای این کارا رو نمی بینین؟ با پایین آوردن سود بانکی که همه دیگه موافق بودن... مگه ما دنبال ایجاد بانک اسلامی و افزایش سرمایه گذاری مردم در بانکها نیستیم؟ خوب راهش اینه دیگه!

التماس دعای فراوون
یاعلی

سلام بر آشنای عزیز ما!
خوبی برادر؟ کم پیدایی، نمیگی چند نفر اینجا چشم به راهند؟! :)
اتفاقاً این ترانه سیاوش قمیشی بسیار پرمحتوا بود.من هم همین توی ذهنم بود.
بله، آموزش پایه تنها راهکار برون رفت از این وضعیت اسفباره که متاسفانه هیچ توجهی بهش نمیشه.
راجع به بانک ها، گویا این امر چندان محقق نشده:
http://www.ayandenews.com/news/15662
http://www.ayandenews.com/news/15766/

البته زیاد هم نباید به حرف سایت ها گوش داد!چرت و پرت زیاد میگند.
من فکر نمی کنم بانک های ما اصلاً اسلامی باشند! بیشتر کلاه شرعیه؛ مثلاً به نظر شما اینکه تعداد زیادی برند حساب(قرض الحسنه) باز کنند و پول واریز کنند بعد یکنفر آدم برنده بشه کجاش اسلامیه؟! کجا اسلام با پول باد آورده موافقت داره؟!اصلاً کدوم یکی از اینها نیت خیرخواهانه دارند؟! تازه خود بانک مرکزی هم گزارش داده بود فقط 3% منابع قرض الحسنه مردم واقعاً صرف قرض الحسنه میشه! علناً داریم به مردم مون یاد میدیم میشه با نقاب اسلام همه کار کرد.نه آشناجون، بانکداری اسلامی فقط یه جوکه که خنده دار هم نیست!

رستگار دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:24 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام

ای بازیگر گریه نکن ما هممون مثل همیم...
روزا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم...

با خوندن پستتون یاد این شعر افتادم!
هر حرف دیگه ای بخوام بگم تکراریه
ممنون از پست جالبتون!

سلام
بله، خیلی شعر پرمحتوایی هست.

من هم از حضورتون تشکر می کنم

س.ح دوشنبه 9 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:15

سلام..
چقد جالب من هم یاد همین شعر رستگار جون افتادم..
این دعا رو خودم اختراع کردم اولین باری که دارم یه جا مطرح میکنم ببینین خوبه..

خدایا به من کمک کن تا چنان بنمایانم که هستم و به من کمک کن تا چنان هست باشم که تو میخواهی

ببخشین دیگه اگه یه جوریه

التماس دعا

سلام
مگه چه جوریه؟ به این قشنگی.ظاهر و باطن آدم اگه یکی باشه که عاقبت به خیر میشه

بنت الهدی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 20:17

سلام و عرض ادب...
از کامنت دوستان استفاده کردیم..

سلام خانم بنت الهدی
ما رو شرمنده می‌کنید که اینقدر سر می‌زنید.
برقرار باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد