الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

۱۶- تامل...

جمعه‌ها همیشه روزهای خاصی برای من بوده و هست.اصلاْ یک حال و هوای دیگه‌ای داره.این حس رو فقط من دارم یا شما هم همین طوری هستید؟

(پست آخر تخته پاک کن رو حتماً بخونید)


***


توی عالم خودم بودم که یکدفعه یک چیزی به ذهنم رسید.خودم رو جای صاحب امروز گذاشتم:

بعضی از دوستانم بعضی اوقات "زنگ" می‌زنند و کلی اظهار ارادت می‌کنند ولی یه مدت زیادی هیچ خبری ازشون نمیشه؛ نه سلامی نه احوال پرسی نه... .حتی دریغ از یک "دعای" خشک و خالی!

بعضی‌های دیگه هم فقط موقعی که گرفتاری دارند می‌آیند سراغم و بعد اینکه کمک شون کنم حتی نمی‌یان برای تشکر... .

فقط عده‌ی کمی هستند که مانند "یک دوست" برام هستند.

پیش خودم گفتم اگه من جای آقا بودم با این رفقای نیمه راه چی کار می‌کردم؟! از خودم خیلی خجالت کشیدم...


***

یک لحظه تامل:


رفته بودم قبرستان شهر خودمون؛  عید دیدنی پدربزرگ و مادربزرگ. موقعی که پدربزرگم مرحوم شد در آخرین ردیف دفنش کرده بودند ولی حالا در حدود بیست ردیف به ردیف‌های قبرستان اضافه شده بود.خدای من! چقدر ما مرگ رو دور از خودمون می‌بینیم و چقدر او به ما نزدیکه؛ بانگ "الرحیل" رو می‌شنوی؟

شروع کردم به قدم زدن... ، انگار کل قبرستان دارند به تو نگاه می‌کنند(در مراغه معمولاً عکس درگذشتگان رو روی سنگی در بالای قبر حکاکی می‌کنند). امین! امین! این چهره‌های ملتمس فاتحه رو می‌بینی؟  تو زنده‌ای یا اونها؟ (مردم خوابند، وقتی که می‌میرند بیدار می‌شوند،پیامبر اکرم(ص)). تو می‌شنوی یا اونها؟ تو می‌بینی یا اونها؟تو...

همین طور پائین می روم، به سمت قبرهایی که در ردیف‌های اول دفن شده‌اند.اینجا دیگه از سنگ قبرهای زیبا خبری نیست.اکثرشون شکستند.فکر کنم اینها رو کسانی دفن کرده‌اند که حالا در ردیف‌های بالا خودشون در جایگاه ابدی‌شون خوابیده‌اند... یا نه، شاید هم دیگه فراموش شده‌اند و کسی سراغ‌شون رو نمی‌گیره. گذر زمان عکس‌ها رو اینقدر رنگ پریده کرده که تقریباً قابل شناسایی نیستند.


این سرنوشت ماست، خواهی یا نخواهی.پس چه خواهی کرد؟


راستش این نوشته رو می‌خواستم در پست قبل بذارم ولی گفتم حالا عید فطره، بی‌خیال! سال‌هاست دارم می‌گم بی‌خیال...!







نظرات 24 + ارسال نظر
سهیل جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 13:14 http://daypic.blogfa.com

سلام.

ممنون که خبر میدی.

چرا امروز با مهدی نیومدی جلسه مسجد؟دلم می خواست ببینمت...میومدی زود میرفتی...دیشب هم که نبودی...

مطلبت جالب بود...چند وقتیه که دلم می خواهد که برم بهشت زهرا و البته غسالخانه...وقتی اونجا میرم احساس سبکی خاصی می کنم...سرعت دوندگیم برای دنیا خیلی کم میشه و به وضوح میتونم ببینم که کدام کارهام بیهوده است و تنها دوندگیه نه انجام واجبات یا مستحبات زندگی...

شاید این هفته برم.... نمی دونم شاید دوباره بهونه یا سببی باعث بشه که نرم ... ولی جدا توی خودم این احساس به رفتنو حس می کنم...یک نیاز عمیقی دارم که میتونه خیلی از مسائل و برام حل و یا اصلا پاک کنه...

انشاءالله خدا پدر بزرگتونو هم بیامرزه و با حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) و ائمه ی اطهار ( علیه السلام ) مهشورشون کنه.

راستی اون تیکه ی دوستی که اومدی به جزء صاحب روز را با من بودی... درسته؟؟؟

التماس دعا.

یاعلی.

سلام گلم!

این قبرستان‌ها دنیایی هست واسه خودش،کلی درس معاد و توحید داره؛ کل وجه هالک الا وجهه

خب امشب قدم رنجه کن بیا تا ببینمت.دل به دل راه داره.
آخرش چی گفتی؟ نفهمیدم!

سهیل جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 13:26 http://daypic.blogfa.com

سلام.
با شعر معروف شهریار به روزم...

س -ف جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 18:33 http://swan.blogsky.com

سلام
وقتی برای سال مادربزرگم رفتم بهشت زهرا حسی مشابه حس شما رو داشتم.
خیلی دوست داشتم امروز هم سری بهش بزنم٬دلم براش تنگ شده...
نشد...
به جاش رفتم گلزار شهدا...
خیلی چسبید...
جاتون خالی.
یا علی

سلام،
خدا همه رفتگان رو غریق رحمتش کنه.
من به فاصله یکسال پدربزرگ و مادربزرگم رو از دست دادم.به عکس‌ دقت کرده باشید کنار هم دفن هستند.روح‌شون شاد.
گلزار شهدا! خوب جایی رفتید.جداً جای من خالی...
راستی سلام ما رو به دایی‌ محترم‌تون برسونید.درود خدا بر شهدا، درود خدا بر جانبازان...

یامجیر

مهرگان جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 18:41 http://bandarmehr.blogfa.com/

سلام
این جمعه هم غروب شد...

به قول درویش مصطفی
یا علی مددی...

سلام مهرگان،
مرسی از عیدیت در عید جمعه (پخش مستقیم حرم امام رضا (ع) رو میگم)

خیلی سرت شلوغه آپ نمی‌کنی؟

داود جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 18:58 http://yaran1388.blogsky.com

سلام
خداوند جوونای خوبی مثل شما را برای این کشور نگه داره.
انشاالله همیشه به یاد مرگ باشیم و امیدوارم که بصورت شهادت نصیبمون بشه. من هم با افتخار لینکتون کردم.التماس دعا وخدا نگهدار

سلام از ماست بزرگوار!
من یکی که لیاقت ندارم مگر اینکه خدا لیاقت بده.
براتون آرزوی سلامتی همیشگی می‌کنم

دعاهای شما مستجاب تره، پس شما ما رو فراموش نکنید.

یاحق

ع.ر. وطن دوست شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:10

سلام!
صدای کلنگ قبر هم برکتی داره اگه خوب گوش کنیم!

چطوری امین؟خوبی؟ من این مدت دنبال خونه بودم!‌شکر خدا پیدا کردم

دعام کن امین!
یا علی

سلام،
دیگه کم کم داشتم نگران میشدم.
خوشحالم که مشکلت حل شده.راستی، الکریم اذا وعد وفا! چی شد اون آخرالزمان در سینمای جهان؟

مهرگان شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 18:01

سلام
خدا رو شکر امیدوار شدیم که خیر ما هم به کسی میرسه!!

قابلی نداشت .
متاسفانه خودم مدتیه که به پخش زنده حرم و روم رضوی دسترسی ندارم

امیدوارم بتونم تا چند ساعت دیگه آپ کنم

موفق باشید
یا حق

سلام
نفرمائید!

البته فکر کنم فقط با اینترنت پرسرعت بشه پخش زنده رو مشاهده کرد.

منتظر هستیم
یامجیر

روزهای جانبازی شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 23:20 http://mighat61.blogfa.com

سلام اقا امین گل
ممنون که من سر زدید
این پستتون و مخصوصا تصویر انتخابیتون تامل بر انگیز بود.
کل نفس ذائقه الموت

سلام خدا بر شما،

دست تک تک‌ شما جانبازان عزیز رو می‌بوسم
براتون آرزوی سلامتی کامل دارم.

س.ح شنبه 4 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 23:50 http://badbadakeabyy.persianblog.ir

سلام
جمعه ها...همیشه یه حس غریب دارم...دلم غروباش می گیره
در مورد اون.. اون مطب دوم..هر دفعه که می رم بهشت زهرا نمی دونم چرا ناخود اگاه این فکر میاد تو ذهنم..که عجب قصه ایاااااا یه عمر ادم خودش با پای خودش میاد اینجا و بار اخر هم میارنش اینجا....
راستی من اپم..

سلام از ماست
بهشت زهرا خیلی جای قشنگیه، کمی آدم رو به خودش می‌یاره ولی افسوس که چند روز بعدش آدم به کل فراموش میکنه!

رستگار یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 00:13 http://saghiye-simin-sagh.blogsky.com

سلام
این جور موقع ها ترجیح میدم حرفی نزنم و فقط فکر کنم!

سلام خانم رستگار،
من هم به همین خاطر عنوان پست رو گذاشتم "تامل".

در پناه حق

مهرگان یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:33

سلام
چند ساعت از اون کامنت گذشته؟
آپم

سلام،
میشه به عبارتی... هشت ساعت و سی و دو دقیقه!!! (جدی گفتم!)

یه آشنا یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 13:23 http://Fellow.blogsky.com

سلام
حال و هوای خاص رو که من فکر نکنم کسی نداشته باشه.
آره اگه مرگمون رو بیاد بیاریم دیگه... (ولش کن قبلا خیلی درموردش گفتم.)
حاجی حسابی شرمندمون کردی به مولا!!!

سلام آشنا،
بالاخره مجبورت کردم اسمت رو عوض کنی!

برای سلامتی پدرتون دعا می‌کنم، اگه از خاطرات‌شون توی وبلاگت بذاری قشنگ میشه.

حق نگهدارت

ع.ر.وطن دوست دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:20

سلام امین!
بابا من این روزا در به در دنبال خونه بودم!
خونه یکی از دوشتا تلپ شده بودم!
الان خونه خودمم!
شرمنده خلاصه!
در اسرع وقت اون مقاله رو میدم خدمتت
قربونت
یا علی

سلام،
پس منتظریم!

یه آشنا دوشنبه 6 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 21:02 http://fellow.blogsky.com

آقا ما یه نظر گذاشته بودیم اینجا حالا نیست!!!

آخ شما کاری میکنید که آدم مجبور بشه اسمشم عوض کنه...!
اگه رفتم خونه ایشالله چشم.

راستی از آقا مهدی هم حسابی تشکر کنید به خاطر محبتشون. پیشنهادشون هم خیلی خوبه ها...!(در کامنتای پست قبلی)

سلام،
منظورت رو نمی‌فهمم...بعیده این مشکل پیش بیاد، احتمالاً موقع فرستادن fail کرده! اینجا که چیزی نیومده!

301040 سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 http://301040.blogsky.com

حدیث رو واقعا دوست داشتم.

علیک سلام! (به قول س-ف تو آخر سر یاد نگرفتی سلام کنی!، شوخی کردم، یه وقت جدی نگیری)
این حدیثه خیلی جالبه، انگار با یه پتک میزنن توی سرت!

مهدی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 16:52

سلام
خوبی که درسا چه طورن؟
من که این هفته همشمریض شدم ۱۵۰صفحه از برنامم عقب افتادم!احتمالا هم میرم سر کار دیگه بدتر چه طور جبران کنم !
دلم نمی خواست درباره قبرستان بنویسی دلم بدرد اومد من حدود ۲ سال هر روز-هر غروب و گاهی هر صبح اونجا بودم سر مزار عزیزی که شب قدر سوم تنها ادمی بو د که توی آن شهر بزرگ سپردیمش به خدا!اون رفت من موندم و دست به دامنش - زهر تنهایی رو که می خوردم و التماس به ساربان که اهسته تر برانه و کمری که دیگه راست نخواهد شد!پدرم که روز شهادت مولا رفت
درساتو خوب بخون

سلام مهدی جون،
خدا پدرتون رو رحمت کنه، خیلی متاثر شدم...
الآن یکی دو ساعتی میشه که از مجلس ختم پدر دوستم اومدم.خیلی دنیای بی وفاییه.
نیتم از این پست خیر بود، نمی‌خواستم کسی رو ناراحت کنم.خواستم تلنگری باشه برای کسانی که این نوشته رو می‌خونند.

ممنون که اینقدر جویای اوضاع احوال درسی من هستی، امیدوارم امسال قبول بشی.نگران زمان هم نباش، یه کم همت به خرج بدی جبران می‌کنی.

یاحق

بنت الهدی سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 17:56

سلام آقای امین
ممنون جویای حال ما بودین
نه سرگرم درس و دانشگاه نیستم
من ترم بهمنی ام ولی دسترسیم به نت فعلا کم شده ..هنوزم کمه.
انشاءالله جبران کنم محبتاتونو :)
پستتونو خوندم واقعا ما خوابیم ..انشاءالله قبل از بیداری حقیقی بیدار شویم و با توشه ی خوب به سفر مرگ بریم..

ملتمس دعای خوبان.

سلام،
اینترنت هم از نعمت‌های خداست که وقتی از آدم گرفته میشه قدرش رو می‌فهمه! :):):)

موفق باشید

ع.ر.وطن دوست چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 15:26 http://123tamam.blogsky.com

سلااام امممین!!
خوبی؟
چه خبرااا؟!
اقا اگه این نوشته دیر شده شرمندم!
این روزا چنن روزای اووله خیلی مشغولم!
وگرنه یادم هست!
سعی میکنم که به چاپ فردا برسه!:دی
قربونت
یا علی

سلام،
اینقدرها هم نیست علیرضا،بذار وقتی سرت خلوت شد

یاعلی

سهیل چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 22:40 http://daypic.blogfa.com

سلام.

با طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها

به روزم.

سیدامیرحسام پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 15:25 http://gharogati.blogsky.com/

سلام
حاجی رفیقتیم!!
همن طور که آقا یه سری رفقای خاص داره که گاه گاهی به اونا سر میزنه. دلت گرفت یه سرم به ما بزن!!
گنه کاریم اما دوسش داریم!؟

صبح نزدیک است و ...

سلام فامیل عزیز(سیدها با هم فامیلند!)،

چقدر با جمله آخرت حال کردم! اینو خدا قرآن میگه" "الیس الصبح بقریب؟"
گنه کاریم اما دوسش داریم

سیدامیرحسام پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 15:26 http://gharogati.blogsky.com/

راستی اسم وبلاگتم خیلی با حس و حاله....
از حسن انتخابت توی این پست هم ممنون.
یاعلی

مرسی

منتظر پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 16:45 http://hasher.blogsky.com

سلام همسنگر منتظرتم یه سر به ما بزن

سلام
اومدم!

جامانده ... پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 20:32 http://salhafasele.persianblog.ir

سلام دوست عزیز ...
وبلاگ زیبایی دارین ...
این عکسایی که گذاشتین آدم رو چقدر آروم می کنه و قبرستان زیبا و آرومیه ....
اگر مایل بودین به وبلاگ من هم سری بزنید ...
به امید دیدار
در پناه حق

سید امیر حسام پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 23:16 http://gharogati.blogsky.com

سلام
به به!! پسر عمو هم که از آب در آمدیم!
دیگه خیلی مخلصیم....
خیلی خوشحال شدم
اما یه گلگی هم دارم پس چرا اسمت رو فقط امین نوشتی؟
من بعضی مواقع به شوخی به رفقا می گم (البته شوخی ای که جدیه!!) اصل توی اسمم همون سید بقیه اش دیگه مهم نیست چی باشه!!!

پسر عمو خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم.
یاعلی

سلام پسر عمو!
تازه کجای کاری، اسم کاملم "سید محمد امین" هست!!!
البته من خیلی حساسیت دارم به نوشتم اسم کامل ولی توی محیط مجازی... نمی‌دونم.روش فکر می‌کنم.

یاحق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد