اون شب اولین باری بود که توی مسجد میدیدمش ...بغل دستم نشسته بود... چیز عجیبی نیست، یک آدم جدید توی خونه خدا... ولی این با بقیه فرق می کرد...تمام حرکاتش خیلی سریع و عصبی بود... نماز که تموم شد نگاهی به بقیه که مشغول نماز های مستحبی بودند انداخت... بلند شد و اون هم شروع به نماز کرد... اون هم نماز موشکی! نمازش که تموم شد رفت و یک جلد قرآن آورد... چشم هاش رو بست و زیر لب چیزی گفت و یک صفحه از قرآن رو همین طوری باز کرد و شروع کرد به خواندن...
شب بعد و شب های بعد هم در مسجد دیدمش... درست مثل کسی بود که وارد یک محیط غریبه شده و سعی داره با نگاه کردن به اطرافیان، فرهنگ اونجا رو یاد بگیره... اگه کتاب دعایی دست دیگران میدید بلند میشد و از قفسه می یاورد و شروع می کرد به خوندنش... دیگه برام مسلم شده بود که حاجتی داره و درمانده از همه جا اومده سراغ خود اوستا کریم و درب خونه اش... چند شب گذشت...شب میلاد امام حسین(ع) بود که دیدم مثل هر شب رفته صف اول نشسته ولی این بار یک بچه با ظاهر بسیار بیمار هم همراهش بود... آثار شیمی درمانی در چهره اش کاملاً هویدا بود... حالا متوجه حاجتش شدم...
***
جاتون خیلی خالی بود... مشهد رو میگم! تا حالا اعیاد ابتدای ماه شعبان مشهد نبودم... خیلی زیبا بود... فضای همیشه دلنشین حرم با چراغانی های رنگارنگ، زیباتر از همیشه بود... ماه شعبان رو به خاطر اینکه مردم شادتر از همیشه هستند دوست دارم... اینجا هم مردم شاد بودند، توی چهرهشون کاملاً نمایان بود... اما ... جایی از حرم بود که این فضا رو نداشت...آره، درست حدس زدید! جلوی پنجره فولادی رو میگم... جایی که محل اجتماع چندین و چند مریض دکتر جواب کرده و خانوادهشون هست...همه به یک امید... امید یک گوشه چشم آقا...
***
رفته بودم صندوق بیمارستان دی تا قبض سرم مامان رو پرداخت کنم ... توی صف وایستاده بودم که کاغذی بالاسر مسئول صندوق میخکوبم کرد ... توی کاغذ میزان پیشپرداختها برای جراحیهای مختلف رو نوشته بودم... قلب: 13-12 میلیون تومان و ... اول فکر کردم صفرها رو زیادی خوندم ولی نه، درست بود... خدای من، خیلیها از پس این هزینه برنمییان... تازه نوشته پیش پرداخت! بیمارستانهای دولتی هم که اینقدر وضع افتضاحی دارند که ... توی همین فکر بودم که دیدم نفر جلویی داره با مسئول صندوق بحث میکنه... آقا من این همه پول رو از کجا بیارم... الآن کلی رو به این و اون انداختم اینقدر جور کردم... شرمنده ام خانم، من اینجا فقط مامورم و معذور (از هیچ جملهای اندازه این جمله بدم نمیاد)... حالا نمیشه یه کاریش بکنید، به خدا میترسم جای دیگه مریضم رو ببرم، میگند این عمل فقط کار دکتر فلانی هست ... شرمنده، کاری از دست من بر نمییاد، باید برید با آقای فلانی صحبت کنید... پیش هر کسی بگید رفتم، یعنی مریضم باید به خاطر پول بمیره؟... این جملهاش مدام توی گوشم زنگ میزد؛ یعنی مریضم باید به خاطر پول بمیره؟... یعنی مریضم باید به خاطر پول بمیره؟... یعنی مریضم باید به خاطر پول بمیره؟...
این فیلم زنده که خدا جلوی چشم من اجرا کرد منو یاد خیلی چیزها انداخت... چیزهایی که خیلی زود توی روزمرگی دنیا فراموش میکنیم...
پ.ن.1: سلام دوستان، اعیادتون مبارک! خودم هم از نوشتن این پست ناراحت شدم ولی دیدم برای نوشتنش بهترین موقع ایام ولادت آقاست... نمیدونم، شاید گاهی اوقات باید «مضطر» بشیم تا بفهمیم چقدر بهش نیاز داریم... اون وقت خیلی چیزها رو که فراموش کردیم به یاد مییاریم ...
پ.ن.2: این متن قرار بود برای نیمه شعبان حاضر بشه ولی یک مسافرت ییهویی(!) کاسه کوزه ما رو بهم ریخت. یک هفته و نیم اخیر رو رفته بودم ولایت(!) و دسترسیم به این اینترنت محدود شده بود به یک کافینت درب و داغون با یک کیبورد که فقط با مشت لگد کار میکرد! با هزار مصیبت و صرف چند ساعت، تراوشات ذهنیم رو تایپ کردم ولی با ریستارت شدن ناگهانی رایانه تمام رشتههام پنبه شد! حالا قدر کامپیوتر خودم رو بیشتر میدونم!
پ.ن.3: آقای حیدری عزیز، قطعاً من و همه کسانی که پدرشون زنده هستند (و قدرشون رو اون جور که باید و شاید نمیدونند) بزرگی نعمتی رو که ازدست دادید رو نمیفهمند؛ تسلیت ما رو پذیرا باشید
پ.ن.4: آخی! چه زود گذشت... تبریک نمیگید؟! وبلاگ من یک ساله شد! درست در نیمه شعبان.
پ.ن.5: گویا این متن رو جوری نوشتم که برداشت دیگری غیر از هدف من ازش میشه، خواهش میکنم کامنت اول و جواب من رو هم برای رفع سوءتفاهم بخونید.باتشکر!
سلام،
دو مورد اول را نمیدونم...
(چرا میگید باید امام بیان تا....مگه قراره اون موقع دیگه مریضی نباشه؟)
ولی مورد سوم نباید امام بیان تا درست باشه، باید درست کنیم این اشکالات را ... راه داره!
اینکه خیلی وقتا دکتری 10 برابر مزدی که میتونه میگیره...اینکه سیستم ها اونقدر داغونند که توش هر دکتری هر کاری دوست داره میکنه....اینکه باید کلی سیستم مطمئن و کارا تعریف بشه...
(اگه اینطوری میگم چون براش دلیل دارم،
پزشکی را دیدم که توی ایران کارش تکه، حتی از خارج مریض میفرستن براش...میتونه 10 میلیون پول بگیره ولی چون معمولاً بیماراش بی بضاعتن، به 100 هزار تومان هم کفایت میکنه، ویزیت مطبش را به زور قانون جدید بالا آورد، اگر نه مدت ها خیلی پایین بود، طوری که منشی بهش میگفت که مریضا فکر میکنن کارتون خوب نیستا! بیشتر کنید ویزیت را!...!
از اون طرف همکارای همین پزشک برای پول بیشتر گزفتن جای مداوای با دارو بیمار را با جراحی درمان میکنند، یا خیلی راحت کلی پول میگیرن که میتونن نگیرن....
درسته که آدما باید خودشون خوب باشن، ولی اینکه سیستم طوری باشه که با بدی کار مداشته باشه یا به بدی تشویق کنه، اینه گناه ما..)
خدا نعمت انقلاب را داده...
نمیدونم چرا خیلی ها نمیخوان یا نمیتونن درک کنن که ما هنوز خیلی کار داریم، 30 سال فرصت زیادب نبوده برای خیلی کارها، باید جدی کار کنیم، مسئولیم....
اینا همه دست امروز ماست...
اگه امام تشریف بیارن و این کارا نشده باشه کم کاری از ماست...
امام، حجت خدا را وقتی باید طلب کرد که ما هر چه در توان داشتیم کرده باشیم، ولی باز نیاز داشته باشیم به مراتبی بالاتر....(این حرف را نمیدونم شریعت تایید میکنه یا نه! چون با زیاد دعا کردن برای فرج در هر حالی متناقض به نظز میاد... ولی برای من شخصاً اینطوری خواستنی با عزته! نه با شرمندگی...)
---
انشاالله که این وبلاگ براتون بیش از پیش برکت داشته باشه...
سلام


احوال شما؟
ممنون از وقتی که گذاشتید ولی باید بگم گویا من منظورم از این پست رو درست منتقل نکردم، البته فکرش رو میکردم این طوری بشه ولی پینوشت اول به نظرم جبرانش کرده بود
البته خیلیاش تقصیر بلند بودن متن هست.
من در این پست میخواستم بگم خیلی از ما در شرایط عادی شاید خیلی به لزوم وجود امام توجه نکنیم، قبلاً خیلی با شما در این باره صحبت کردم؛ روزمرگی و دویدنهای صبح و شام برای تامین زندگی شاید مهمترین دلیلش باشه، اینکه دیگر انسان امروزی مانند گذشته فرصت رسیدن به معنویات رو نداره یا اصلاً بهتر بگم؛ از خودش دریغ کرده...(متاسفانه)
این جور اوقات هست که یک تلنگر از سوی خدا این انسان غافل رو به خودش مییاره... نمونه بارزش هم همین مریضهاست... برای خود آدم یا عزیزانش...
میشه به این بیماریها به چشم یک فرصت نگاه کرد، فرصتی برای تجدید رابطه با خدا و معصومین (ع)، البته همون طور که خدا هم میگه((روم-33): هنگامى که رنج و زیانى به مردم برسد، پروردگار خود را مى خوانند و توبه کنان بسوى او بازمى گردند؛ اما همین که رحمتى از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهى از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک مىشوند.) معمولاً آخرش نتیجه چیز دیگری میشه ولی به نظر من همین هم غنیمته!
مخلص کلام اینکه هدف من از این نوشته این نبود که بگم امام زمان(عج) بیاد برای اینکه مریضهامون رو شفا بده! قبلاً هم توی پستهای قبلی به این اشاره کرده ام که با این طرز تفکر که تصور بشه امام (ع) یک آدم آبرومند پیش خداست که قراره واسطه حاجات ما بشه به شدت مخالفم. نمیگم این نباشه ولی به طرز فجیعی سطح پائینه! ما باید سعی کنیم مفهوم امام و فلسفه وجود اونو دوباره در ذهنمون "بازمهندسی" (Re-Engineering) کنیم.میگم مهندسی چون اعتقاد دارم اگه ما به دینمون به صورت مهندسی نگاه میکردیم الآن وضعمون این نبود... یک مهندس همیشه به دنبال علت میگرده و نه معلول... به مسائل به صورت جامع نگاه میکنه و برای هر مشکلی دنبال راه حل میگرده و ...
امیدوارم این دفعه منظورم رو شفاف بیان کرده باشم
باز هم ممنون
التماس دعا
یامجیر
ما منتظر تو نیستیم آقا جان!
تنها همه انتظار داریم از تو..
سلام
من با نظر خانم د موافقم ..چرا همش گله و شکایت داریم از وضع و جامعه؟
آقای امین چرا خودمان شروع نمی کنیم؟
شاید بگویید از دست من چیزی برنمیاد ولی
من اگر برخیزم تو اگربرخیزی همه برمیخیزند من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد ؟!
باید از خودمون شروع کنیم ..نمیدونم چه جوری ولی باید خودمان رو آماده کمک به هم وطن کنیم با تخصصی که داریم با کاری که میتوانیم انجام بدیم ...
..
باید با اعمال خودمون شرایط رو برای ظهور امام عصرمون مهیا کنیم (اینا رو به خودمم میگم)
..
تبریک می گم چه روز مبارکی هم یک ساله شد ..انشاءالله همیشه سالم باشید و این وبلاگ رو بروز نمایید تا ما بیش از پیش استفاده کنیم...
یا علی
سلام





خوشحالم قبل از رفتن جواب منو به کامنت بالا خوندید
بله، چرا نشه؟! باید هم از خودمون شروع کنیم... هر کدوم از ما که این اعتقاد رو داره میتونه گامی به جلو برداره... ولی ای کاش بشه کسانیکه در راس کار هستند به خودشون بیان و "سیستم" رو درست کنند... اونها کارهایی میتونند بکنند که تاثیراتی با دامنه خیلی بیشتر از کارهای فردی بذاره... مثلاً همین آقای قالیباف که الآن شهردار تهران هستند... همه ما تهرانیها-چه موافق ایشون و چه مخالف- قبول داریم که ایشون کارهای بزرگی برای تهران کردند... برای من جالب بود... کسانیکه که در شهرداری بودند همون آدمهای سابق هستند ولی یک مدیر توانمند کاری کرده که همین آدمها جور دیگری کار کنند! خدا امثال ایشون رو زیاد کنه!
ممنون از لطفتون، (شوخی=>) یعنی دارید با گوشه و کنایه به من میگید اینقدر دیر به دیر آپ نکنم!!!
من هم برای شما و همه دوستان آرزوی سلامتی و تندرستی و عافیت دین و دنیا و آخرت دارم.
یاعلی
سلام
ببخشید من بعد از ثبت کامنتم جواب شما رو به خانم د دیدم ..ممنونم از توضیح خوبتون.
یا علی
سلام مجدد


درود....
در این جا...همه مامورند و معذورررر!
همه!
انتظار شنیدن جوابی جز این رو از هیچ کس نداشته باشید!
هیچ کس!
واقعا اگر امید ظهور آقا نبود , چطور میخواستیم این همه مشکل لاینحل را تحمل کنیم!! فکر به ظهورش خیال آدم رو راحت میکنه!
دیگه بدبختی از این بیشتر نمیشه! باید بیاد و انسانیت رو نجات بده!
عده ای غرق در رفاه ...میخورند و میپوشند...تا میتوانند میخورند و می پوشند!
وعده ای از شدت فقر دارند میمیرند و رخت و لباس به کنار!
پول جانشان را نیز ندارند!
مقصر اون آقا نیس
اون مامور ه ومعذور!
مقصر همه ی این مرفهین در خود فرو رفته و مسئولین هستند که روزی باید جواب پس دهند!
جواب آن قلبی را که میتوانست بتپد ولی به خاطر بی پولی نتپید!!!
یاد این شعر نیما یوشیج افتادم:
"قاصد روزان ابری, داروگ ,کی میرسد باران"
التماس دعا
یا حق
سلام علیکم!



مثل اینه شما هم خیلی دل پری دارید
هر چه بیشتر وارد جامعه میشم میبینم اوضاع خیلی بدتر از تصور منه! چیزهایی با چشمم دیدم و با گوشم شنیدم که ...
نمیدونم آیا ما هم قراره چند سال دیگه مثل اونا بشیم؟! امیدوارم این دغدغههای الآنم رو در آینده هم داشته باشم. احساسم اینه که اینها امتحانات خداست که قبول شدنش هم کار هر کسی نیست، باید طرف خیلی ریشههای ایمانش قوی باشه...
التماس دعای متقابل
یاحق
کامنتهای دوستان رو دیدم
درسته که ما باید خودمون مشکلات رو حل کنیم و برای ظهور آقا آماده بشیم که این خودش از واجباته!
ولی باید در نظر بگیریم که حل بعضی مشکلات از دست ما خارجه!!!
ببینید جامعه ی ما به دو طبقه ی پولدار و بی پول خیلی وقته تقسیم شده!
دولت و جوامعمون خیلی وقته که خراب شده!
این همه کشت و کشتار در جهان ....
مسئله اینجاست که بعضی مشکلات آنقدر ریشه دار شده که آدم باید امیدش رو ببنده به حل اون مشکلات توسط منجی عالم بشریت!
ولی دست روی دست گذاشتن هم اصلا درست نیست!
و اگه ماسعی کنیم از خودمون شروع کنیم و خودمون انسانهای خوب و مفیدی باشیم مسلما تا حدودی شرایط بهبود پیدا میکنه! به قول هدی:
"من اگر برخیزم تو اگربرخیزی همه برمیخیزند من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد ؟!"
این حرکت های فردی هم مسلما موثرند
و همه چیز از فرد آغاز میشه
به شرطی که بیشتر افراد به این حرکت ها بپردازند!
سلام مجدد
راستش خودم هم کاملاْ مطمئن نیستم که با چند درصد از حرفاتون موافقم!!!
به نظرم باید بیشتر در این باره(وظیفه ما در زمان غیبت) مطالعه کنم و زمانی هم برای فکر کردن روش بذارم.
ممنون از حضور گرمتون
یاحق
سلام
1.متن را یه دور دیگه بخونید. تنها جایی که منظورتونو میزسوند همون «مضطر» توی پ.ن بود، اگرنه که اصلاً منظورتونو نمیرسون، تازه من کمی تعجب هم کردم از پستتون. گاهی پس ِ ذهن آدم یه چیزی هست که همه اش را در گفتار نمیاره، اگر صحبت با یه آشنا و رو در رو باشه، خب شناخت از طرف بعضی برداشت ها را منتفی میکنه و باعث میشه فقط برداشت مطلوب بشه، ولی سختی ِ نوشتن تو جایی که ممکنه خیلی ها آدم را نشناسند همینه که باید طوری نوشت که دقیقاً برداشت مطلوب بشه. من توی این زمینه از وبلاگ 301040 خیلی خوشم میاد، چون خیلی خوب زمینه سازی میکنند و ذهن را آماده میکنند تا منظور منتقل بشه....
اگه این همه توضیح دادم منظور این نیست که خودم رعایت میکنم، چیزایی ِ که هم با وبلاگ نویسی دستگیرم شده هم در برخورد های روزانه! شاید به کار کسی بیاد...
2.بله، با این برداشتی که توضیح دادید خیلی موافقم، داشتم اخیراً به ایم موضوع فکر میکردم، که من، خیلی از اطرافیانم، با اینکه فکر میکنیم خیلی دینداریم ولی واقعاً فقط بخشی از دین را اجا میکنیم که حالا دیگه پایبند بودن بهش سخت نیست، مثلاً حجاب(یا چادر) نمازهایی که خودمون از روح و باطنش خبر داریم، یه صبح تا عصر گرسنگی خوردن، یا حتی کارهایی که گاهی فکر میکنیم سخته و به خودمون افتخار میکنیم بابت انجام دادنش، اما به آیات و روایات که مراجعه میکنیم، چقدر منطبق بر اسلامیم؟ چقدر کار نکرده داریم؟ اصلاً زندگیمون را طوری چیدیم که نشه اسلامی اش کنیم، هر تیکه از دین را که میپسندیم انجام میدیم(همین قشر دیندار را میگما!!!)
امام(ره) در ذهن من کسیه که «خواست» مسلمان زندگی کنه...
چرا به این نتیجه رسیدم؟ چون خیلی وقتا توی تئوری دادن مسلمان تئوری میدم، ولی در عمل، خیلی از لحظات پیش میاد که کارهایی میکنم که در راستای «بهترین گزینه برای یه مسلمان» نیست.
یه داستان داره شهید مطهری، خیلی هم معروفه، توی کتاب داستان ِ راستان، در مورد مالک...که وقتی کسی در بازار به ایشون آشغال پرتاب میکنه، فقط میره توی مسجد دعاش میکنه، این داستان از بس که تکرار شده کلیشه ای شده ولی وقتی خواستم بیشتر مقایسه کنم با خودم، با تک تک لحظاتم، خیلی وقتا عملم در راستای مسلمونی نیست، در راستای ی زندگی امروزیه!
(ببخشید توضیح واضحات بود، قصدم این بود که اگه چیری به نظر شما یا بزرگوارای دیگه میرسه کامل یا تصحیح کنین...)
3.یه جمله دیدم در جوابتون به خانم «هدی»...چون خیلی باهاش مخالف بودم دوست داشتم که دلیلمو بگم:
«ای کاش بشه کسانیکه در راس کار هستند به خودشون بیان و "سیستم" رو درست کنند... »
اممم، خب سخته، من چند ماه طول کشید تا فضای ذهنیم عوض شد و دیگه به این جمله معتقد نیستم، نمیدونم حالا چطور میشه خوب توضیح داد...
اما کلیتش این میشه که فکر من از جمله ای که شما گفتید_یه زمانی دقیقاً اینطور فکر میکردم_ برمیگرده به این که انقلاب ما خیلی کارای نکرده داره، اگر کسی احساس میکنه مشکلی را جای غر غر کردن یکی از این مشکلات را بگیره، تا آخر پیگیری کنه تا به نتیجه برسه(جسارت نباشه، این غر غر کردن اول از همه به خودم برمیگرده که فضای غالبم غر زدن و شکایت کردنه...)
حتماً خیلی جاها وجود داره که آدما میتونن توش بهتر عمل کنن، ولی راه چیه؟ اگر به این نتیجه رسیدیم که انقلاب لطف خدا بوده، حالا هم کشور دست آدم خائن نیست و اگر کاری کنیم در مملکت امام زمان کردیم(واقعاً به نظرم همین قدر کافیه...)
خب خیلی کارا میشه کرد، خیلی خلا داریم، حتی اگه فکر میکنیم ایده هایی داریم که آدمای در راس کار نکردن، میشه پیگیر بشیم...من فکر میکنم راهشم هست!
بحث خیلی طولانیه، همه که مثل ما بیکار نیستند (:دی) فقط امیدوارم منظور کلی ام را تونسته باشم برسونم....
انشاالله که به زودی شاهد ساخته شدن هر چه زیباتر کشور های اسلامی به دست آدم های لایق و دغدغه مند باشیم...
سلام مجدد








1- حق با شماست، همون طور که گفتم مجبور شدم یکبار دیگه متن رو تایپ کنم، این جور مواقع آدم دیگه دقت و حوصله اول رو نداره!
بار اول متن بهتری نوشته بودم.
دو صحنه اول به نظرم بد توصیف نشده، توجه آدمهای مضطر به خدا و ائمه(ع) رو نشون میده ولی سومی بیشتر تلنگری به خودم بود...میدونید... بعضی اوقات خدا آدم رو بعنوان سوم شخص در برابر صحنهای قرار میده تا درسهایی بهش بده... درست مانند یک فیلم زنده که جلوی تو بازی میشه... این صحنه منو چندین ساعت به فکر فرو برد... یاد اتفاقاتی توی زندگی خودم افتادم... این چیزها رو از این جهات خیلی دوست دارم... درس زندگی به آدم میده... یاد آدم میندازه که خودت مضطر هستی و هیچ نمیفهمی!
شاید بهتر بود دوباره این پست رو بهتر بنویسم ولی فکر کنم دیر شده... این هم درس خوبیه، بعضی چیزها رو نمیشه بعداً درستشون کرد پس بهتره از همون اول خوب کار کنی...
2- با شما موافقم، من هم وقتی به بعضی از آیات و روایات بر میخورم واقعاً فکر میکنم ما با کارهامون و این همه ادعامون داریم خودمون رو مسخره میکنیم(دور از جون شما! ولی دقیقاً همین جمله رو بارها و بارها به خودم گفتم).
یادمه یکبار داشتم قرآن میخوندم به آیاتی رسیدم که داستان قوم بنی اسرائیل و ممنوعیت ماهیگیری در روز شنبه بیان میکرد(اعراف 165-163). اونها که با انداختن تور در روز شنبه و صید ماهی در روز یکشنبه به خیال خودشون سر خدا کلاه میگذاشتند که هیچ؛ مومنان دو گروه بودند. یک گروه به اون تجاوزکاران تذکر میدادند و نصیحتشون میکردند ولی گروه دیگر مومنان به اونها میگفتند چی کارشون دارید؟! برای چی مردمی رو پند میدید که خدا قراره نابودشون کنه یا به عذابی دچارشون کنه؟!
میدونید نتیجه چی شد؟ برای من خیلی جالب بود، به گفته قرآن هم متجاوزان و هم اون گروه دومی مومنان به عذاب دچار شدند! من یکی که چندین ساعت توی این آیات مونده بودم.تصور کنید، برای خدا هیچ تفاوتی بین اون کسانیکه حکم خدا رو نادیده گرفتند و کسانی که نهی از منکر نکردند نبود... یک لحظه وضعیت کنونی رو با این آیات مقایسه کنید.میبینید، ما خیلی از اصل دینمون دور افتادیم.
3-خواهش میکنم،نه، اتفاقاً بین دوستان هم من معروفم به غر زدن!
من با خودم عهد بستم اگه جایی بودم و مسئولیتی گرفتم کارم رو درست انجام بدم...انشاالله که همین جور باشه... ولی به جملهای که در پاسخ خانم بنت الهدی دادم معتقدم.به نظرم زیاد به انقلاب و مسلمون بودن ما ربطی نداره، ایرانیها از همون بچگی در مسیر درست آموزش نمیبینند... هر گلی به سرمون میزنیم باید در همون دوران دبستان باشه... بعد از اون خیلی سخته فرد رو از قالبی که توش رشد کرده دربیاریم و مثلاً بهش درس زندگی اجتماعی بدیم.
وقتی خیلی از مسئولیتها بر اساس شایستگی به افراد داده نمیشه نتیجهای بهتر از این هم انتظار نمیره.
متاسفانه من اصلاً به خوش بینی شما نیستم، هر روز با شاهکارهای جدیدی که میبینم دید من داره منفی تر میشه.در مسیر درستی هم قرار نداریم که به آینده امیدوار باشم!
شاید فکر کنید دارم زیادهروی میکنم، شاید هم از شانس من فقط جنبههای منفی در جامعه خودش رو به من نشون میده ... امیدوارم در آینده نشانههای امیدوار کننده هم جلوی من سبز بشه
باز هم ممنون
یاعلی و التماس دعا
سلام سید خوبین
ولایت رفتین؟
خوش به حالتون
ما هم نصف خونواده رفتن ولایت من طفلی باید بیام تهران!!!!!!!!!!!!!!!
سید من خواهر زاده ای داشتم بسیار زیبا هر کی میدیدش میگفت فرشته است خودم هم خواب دیده بودم خواهرم پسرش تو راهه و اسمش هم محمد رضا است
این بچه بدنیا اومد با یه بیماری شدید و سخت ژنتیکی ناشی از اثرات جنگ
این بچه ماهی 10روز بستری بود با بدترین دردها
گاهی وقتها از خدا می خواستم کاش سرطانی بود
خواهرم دبیر بود و دوباره ناخواسته باردار من تا میتونستم میرفتم بیمارستان سید باورت نمی شه تو این 5سال چی دیدم وچی کشیدم
دکترش مسلمون نبود
یه روز بهش گفتم زدتر مرخصش کن می خوایم بریم امام رضا(ع)
چنان نگاهی بهم کرد که هنوز یادمه!من بحثی نکردم
به بیماری اشراف داشتم و می دونستم ممکن معجزه سهم ما باشه ممکن خدا هم نخواهد
سید دردی که میکشید سوالهایی که ازم می کرد داغونم میکرد می امدم خونه از خدا می پرسیدم عدل خداوندیت کجاست؟
این بچه که گناهی نکرده
حتی توی خواب هم آرامش نداره بهترین مسکن ها هم نمی تونه سرفه های شدیدش رو آروم کنه خدایا چه می کنی؟یا بکش یا اینقدر زجر نده داروها اینقدر سنگین بودن که رگهایش پاره میشد
فکر کن من اینجوری بودم مادرش چی میکشید.
گذشت تا شب قدر دوم شب شهادت حضرت علی (ع) از اداره اومدم سر اذان که بود
داداشم زنگ زد رو همراهم بابا مرد!!!!!!!!!!!!!!به همین راحتی!
سید باورت میشه من مذهبی با اون پیشینه مذهبی خانوادگی تو همه دانشگاه یه پای بحثهای مذهبی بودم فرو ریختم!دیگه نکشیدم نمی خواستم نماز بخونم نمی خواستم قرآن بخونم اما نمی تونستم
فقط می پرسیدم خدایا چرا/
چرا
چرا
چرا
شکستم
اون ایمان شکست
فرو ریخت
اون بحث ها خاموش شد
دیگه منطقه نمی رفتم خدا می دونه من و بابا واسه بعد از فارغ تحصیلی چه نقشه هایی داشتیم
اون باز نشست می شد و من فارغ تحصیل
اما حالا مرگ همه چیز سهم خودم بود حتی مرگ خودم!
6ماه بعد بالای سر خواهرزادم بودم دکتر گفت باید دستگاه تنفس مصنوعی وصل شه زنگ زدم مادرش گفتم نیا من خودم هستم
غذا بهش داده بودم خوابوندمش
دکتر گفت برو بیرون
رفتم
به خدا گفتم خوب معنی این کارو میدونم تنفس مصنوعی یعنی اینکه دیگه می تونه نباشه
این لطف رو در حقش بکن
هیچ جای دنیا دیگه درمانی واسه این درد نیست تا مدرسه نرفته راحتش کن
من که سرشار از زندگی بودم همیشه خواهرم رو نهیب می دادم که خدا درد داده درمان هم داره امید هم هست حالا درخواست مرگ میکردم می فهمی سید؟
70دقیقه کار دکترش طول کشید
اومد بیرون گفت زنگ بزن خونه بیان ببرت
نیازی به حضورکسی نیست نتونستم
خودش زنگ زد رفتم خونه
نماز صبح رو با بی تفوتی خوندم خواهرم گفت چه طوره
گفتم خوبه
نگام کرد
حالا منتظر رای خدا بودم !داد زدم باز که تو کار خدا دخالت کردی ما که یه مصیبت دیدیم تحمل مریضی که کار سختی نیست
صبح زود شوهر خواهرم رفته بود پیشش در اغوش خدا بود!
خواهرم گفت میدونستی
گفتم خودش داد خودش هم گرفت؟من کی ام؟
راستی من کی بودم؟
ما کی هستیم؟
مشکل اینجا بود که دیگه از من چیزی باقی نمونده بود
حالا باید تکلیف خودم رو می دونستم
خدا رو واسه زندگی بهتر می خواستم؟
خدا رو به خاطر خودش می خواستم
اسلام رو به خاطر خدا می خواستم
یا اینکه نه زندگیم رو به خاطر خدا می خواستم
من ناخودا"گاه توی مسیر اول بودم
اون آدم اگرچه شکست بد جور
حالا سعی میکنه یاد بگیره زندگی برای خداست نه خدا برای زندگی
می تونستم انتخاب کنم
دین زده دین زده
اما باید یاد می گرفتم سهم خدا رو تو زندگیم تعیین کنم
؟
سلام


امیدوارم خیلی ناراحت تون نکرده باشم...
امیدوارم حالتون خوب باشه
راستش الآن از اینکه این پست رو گذاشتم کمی پشیمونم.
چی بگم... یکبار بهتون گفته بودم تا کسی مصیبت مشابه رو نکشه طرف مقابل رو درک نمیکنه...
چه امتحان بزرگی خدا ازتون گرفته... اصلاً نمیدونم اگه جای شما بودم چند مرد حلاج بودم... آیا میتونستم همین یک مثقال دینی که دارم نگه دارم یا نه...
براتون خوشحالم که این امتحان بزرگ رو به سلامت رد کردید... بدونید "صبر" خیلی پیش خدا اجر داره، کاش بتونید در "گامهای موفقیت" دکتر انصاری "گام صبر" رو ببینید...خیلی زیبا گفتند...
اگه این پست ناراحت تون کرده ازتون عذر میخوام
در پناه حق
یاعلی
سلام سلام و هزاران سلام

چه خوب شد اومدین سید حالا میایم عیدیمون رو بگیریم!!
آقا "اینکه سیستم طوری باشه که با بدی کار مداشته باشه یا به بدی تشویق کنه"
ما آدمهای تنبلی هستیم!هر نسل رو میبینم غر میزنن آقا این چه وضعیه؟
یکی نیست بگه عزیز من تو واسه اصلاخپح وضع موجود چه کردی؟
اتفاقا کسانی هم که اینقدر اتنقاد میکنن آدمهای مرفهی هستند!!!!!!!!!!
من یکی وارد سیستم مدیریت نمی شم که دردهام دوباره تازه نشه!نمی خوام آ
اما به شدت معتقدم به شدت معتقدم
آدم باید از خودش شروع که و توان خودش رو هم بسنجه
کار یکه به عهدشه به خوبی انجام بده هر چند که با این سیستم بعضی کارها رو نمیشه درست انجام داد و کارشکنی ها توش زیاد میشه
مورد دیگه
ما توی دستمون سنتهای بسیار غلطی داریم
ک ه اجراش میکنیم
و ما رو به سمت مصرفگرایی و هدر دادن زمانی که میتونیم صرف کارهای مفید کنیم صرف احمقانه ترین کارها میکنیم!
مادهای جدید حهضر نیستن کتاب بخرن و مطالعه(اغلب)کنن اما مثلا باید حتما فلان انواع کریستال رو توی آشپزخونشون داشته باشن!نتیجه
چشم و هم چشمی
مصرف گرایی
افزایش واردات
و هزینه ای که می تونه صزف چیزهای بهتر بشه و زمان مهمی که داره
صرف هیچ شده
و متاسفانه این چرخه با شدت بیشتری در حال تکراره!
سمت ما آقایون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!که وضع بدتره
نصف زمانون رو توی انواع پرت و پلاها سیر میکنیم!
متاسفانه معیار تشکیل زندگی ها هم بر همین روند اولتراسانتریفیوژی در حال تغییرات شدیده!
من یکی که دعا میکنم موقع ظهور امام زمان(تمام هستی ام به فدایشان)نباشم!
آقا دروغ چرا می ترسم!این ایمان کفاف اونوقت رو نده مگر اینکه لطف خدا شامل شه!من هم که ب لطفش بسیار امیدوارم!
اما در عین حال تلاش میکنم جا هم نمونم!
خلاصه ما که گیج شدیم
شما فهمیدین به ما هم بگین!
سلام

)




اندر احوالات آقا مهدی؟!
اون یکی مهدی اینقدر کم پیداست که به نظرم شما میتونی با همون اسم مهدی سابق کامنت بذاری!
والا ما که سر از کار این مدیران در نیاوردیم، خودشون هم با خودشون مشکل دارند و گرنه اینقدر زیراب زنی نداشتند(باید حکایات پدر، مادر و برادرم رو بشنوید، خدا بخیر کنه، من که هنوز اون طوری وارد "سیستم" نشدم!) (الآن خانم مهرگان مییان و یک دزد دریایی نثار من میکنند!
خوشحالم که ما عمرانیها نون بازوی خودمون رو میخوریم
سلام امین جان
تازه از سفر اومدم و نتونستم نظرات رو کاملا بخونم ولی اجمالا عرض میکنم که با مطالبت در این پست موافقم.
از همدردی و تسلیت شما و سایر دوستان تشکر میکنم ولی همانطور که شما گفتی تا نعمت را داریم قدرش را آنطور که باید و شاید نمیدانیم مخصوصا نعمت وجود والدین که متاسفانه من از داشتن هر دو آنها محروم هستم...انشاالله خداوند والدین شما و همه دوستان این خانه را سالهای سال در سلامتی و تندرستی کامل نگهدارد و به شما هم این توان را بدهد که از عهده شکرگذاری این نعمت عظیم برآیی.
جایی شنیدم که خداوند به پیامبر(ص) فرمود والدینت را در کودکی از تو گرفتم چون نمیتوانستی بار مسئولیت رسالت و حق والدین را تواما به دوش بکشی...
التماس دعا
خدانگهدار
سلام


آقای حیدری، من یکی اصلاً از این پستم خوشم نیومد
وظیفه ما بود که خدمتتون برسیم...انشاالله در این ماه عزیز روح شون غریق رحمت بیکران پروردگار بشه...
بله، من هم اینو شنیدم، واقعاً تامل برانگیزه...
انشاالله فردا زیارتتون میکنیم
التماس دعا
یاعلی
سلام مجدد
وفقط به خاطر عرض تبریک یک سالگی وبلاگ.
خوشحالم از اینکه فکر میکنم صاحب این وبلاگ رو خیلی بیشتر از یکساله که میشناسمش و بعنوان یک دوست قدیمی توی ذهنم تداعی میشه. وقتی خوندم این وبلاگ یکساله شده کمی تعجب کردم! انشاالله که شایستگی دوستی با شما را داشته باشم.
سلام بر سید امین
خدا قوت
سپاسگزارم از پیام شاد باش شما
من هم متقابلا این اعیاد و یکساله شدن وبلاگتان را تبریک می گویم.
ایکاش این پزشکان محترم پولکی! می تونستند کمی از این پول ها را اون ور هم با خودشون ببرند.