در قرآن شخصیتهای زیادی هستند، حالا چه مثبت و چه منفی، که داستان مقطعی از زندگیشون مطرح میشه؛ معمولاً هم اون لحظات سرنوشتسازترین لحظات زندگیشون هست که آخر و عاقبت زندگی جاویدشون رو تعیین میکنه. حالا اگه از شما بپرسند کدوم شخصیت قرآنی رو دوست دارید جوابتون چی هست؟!لطفا ً کمی فکر کنید و سبک و سنگین کنید...جواب من؟! پاسخ من برای این سوال شاید کمی غیرمنتظره باشه ولی واقعیت اینه من واقعاً به حال»شون» غبطه میخورم! کیا؟ (لطفاً به ادامه مطلب بروید)
اشتباها خانه ی خانم پیری را میگیری ...
می خواهی معذرتخواهی کنی ... هی می گوید: علی جان تویی؟
می گویی: ببخشید مادر اشتباه گرفتم ... باز می گوید: رضا جان تویی مادر؟ می گویی:
نه مادر جان اشتباه شده ببخشید ...
اسم سوم را که می گوید دلت می شکند ...
می گویی: بله مادر جان، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم ...
آنقدر ذوق می کند که چشم هایت خیس می شود...امان از بعضی بچه های نامرد
در راه هر کدام از شما نشانه هایی گذاشته اند، پس با نشانه ها راه را پیدا کنید. (امام علی (ع))... توی خیابون داشتم میرفتم که آگهی مجلس ترحیمی توجهم رو جلب کرد... جوانی بود بیست و چند ساله که به رحمت خدا رفته بود... اما نکته تاملبرانگیزش شباهت عجیبش به من بود! انگار عکس خودم رو زده بودند توی اعلامیه و این مراسم برای درگذشت من بود! مخصوصاً اینکه جوان، هم سن من هم بود... حالت عجیبی بهم دست داد... خدای من، من چقدر غافلم... هر لحظه میتونه آخرین لحظهزندگیام باشه... و من چنین ناآمادهی این لحظه ناگهانی! به قول خودت
«و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد» (لقمان-34)...این یک نشانه بود از همین نشانههایی که علی(ع) ذکر کردند... باشد که بینای این نشانهها باشیم!
***
پ.ن: "همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم..." (بقره-156)
بعضی نعمتهای خدا هستند که فقط با از دست دادنشون قدر و منزلتشون برای آدم آشکار میشه... پدر، مادر، پدربزرگها و مادربزرگها بدون شک جز این دسته هستند... دیروز من یکی از نعمتها رو از دست دادم... مادربزرگی دوستداشتنی...خدایش رحمت کند...کاش قدر نعمتهایی که هنوز داریم، بدونیم...خداوند گذشتگان همهمون رو غریق رحمتش بکنه... و یادمون باشه که ما هم روزی «گذشتگان» خواهیم شد...