الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

۴-اعتقاد

شما چند نفر رو می شناسید که سفت و محکم پای اعتقادات‌شون وایستاده باشند؟ حتی حرف‌ها و نیشخندهای اطرافیان هم باعث نشه خللی در اعتقادشون به وجود بیاد؟ چند نفر رو می‌شناسید که شرایط سخت و طاقت فرسا هم نتونه اونها رو به زانو در بیاره؟ سوال سختیه، می‌دونم؛ ولی لطفاً چند لحظه بهش فکر کنید و بعد برید سراغ ادامه مطلب...


>>

ادامه مطلب ...

۳- "... و یرزقه من حیث لا یحتسب"

سلامی ویژه به همه دوستان عزیز

من یک عذرخواهی بدهکارم برای اینکه بی‌خبر رفتم؛ ولی اگه شما هم موقعی که خواب هستید موبایلتون دم گوشتون زنگ بخوره و بهتون بگن تا دو ساعت دیگه پرواز دارید به من حق خواهید داد!

این سفر عمره یکی از عجیب‌ترین اتفاقات زندگیم بود.همه چیز ظرف یک روز اتفاق افتاد.شاید یک روز بشه بعنوان یکی از قسمت‌های "سریال 24" ازش استفاده کرد! خیلی هیجان‌انگیز میشه!

راستش سفر ما منتفی شده بود ولی یک روز قبل از حرکت تماس گرفتند و گفتند که فردا اعزام خواهید شد!(از اون اتفاقاتیه که فقط در ایران امکان روی دادنش هست!) ویزای همه خانواده آماده شده بود جز من

با اصرار زیاد من، خانواده ساک‌ها رو بستند و من راهیشون کردم و به خونه برگشتم.(خیلی حس ناراحت کننده‌ایه، نه؟).می‌خواستم وقتی بیدار شدم مطلبی با عنوان این مصرع بذارم "...قافله رفت و تو جا ماندی" این مصرعی بود که اون جانباز عزیزی که با ما به سفر "راهیان نور" می‌یاد بارها با سوز تکرار می‌کرد و من تازه حس می‌کردم مفهومش چیه...

که ناگهان موبایلم زنگ خورد...

باورتون میشه من حتی صورتم رو هم نشستم؟!!!

...

از پست بعد (تا چند ساعت دیگه، انشاالله) می‌ریم سراغ کار خودمون

آن نوشته‌ی پشت شیشه...

صحنه اول: نیم ساعت هست که تو صف پمپ بنزین پاسداران منتظرم.خیلی عجله دارم، ولی خب، باید توی صف بایستم  تا نوبتم برسد.چند ماشین مانده که وارد محوطه بشوم  که آقایی سوار بر پژو ۴۰۵ بدون توجه به صف سعی می‌کند به زور خود را وارد جایگاه بکند. فقط یک نفر به اون آقا اعتراض می‌کند. (واقعاً چرا ما این قدر نسبت به این جور چیزها بی‌تفاوتیم؟) آقای پژو سوار با چنان کلماتی از خجالت آقای معترض درمی‌آید که من جداً از گفتن آنها در اینجا معذورم! به پشت شیشه پژو نگاه می‌کنم:«اللهم صل علی محمد و آل محمد».

صحنه دوم: سوار تاکسی می‌شوم، روی صندلی جلو. کم‌کم تاکسی پر می‌شود و حرکت می‌کند.نه، مثل اینکه آقای راننده امتحان آئین نامه را نداده است! ظرف چند دقیقه آقای راننده تمامی خلاف‌های ممکن را انجام می‌دهد:عبور از چراغ قرمز، دور زدن روی خط ممتد، انداختن در لاین ماشین‌هایی که از روبرو می‌آیند، ایستادن وسط خیابان برای سوار کردن مسافر و ... . هر وقت هم که استاد می‌دید خط بغلی به اندازه یک ماشین جلو افتاده بدون راهنما ناگهان دور می‌زد و بدون کوچکترین اعتنا به بوق ممتد ماشینی که مسیرش دزدیده شده بود(بله، "دزدیده شده بود". چرا ما فکر می‌کنیم دزدی یعنی فقط کسی از دیوار مردم بالا برود؟ آیا همه  این کارهای آقای راننده "دزدی حق دیگران" نیست؟) به راه خودش ادامه می‌داد. چشمم به برچسبی می‌افتد که در بالا سمت راست شیشه جلو نصب شده و روی آن کد خط و مسیر و کرایه را روی آن نوشته‌اند. در انتهای این برچسب نوشته شده است:«اللهم عجل لولیک الفرج»

صحنه سوم: مثل همیشه توی ترافیک صدر گیر افتادم. لامصب ترافیک این اتوبان تمامی ندارد. به آینه بغل یک نگاهی می‌اندازم. پیکانی را می‌بینم که سعی می‌کند به زور از لای ماشین‌هایی که بین خطوط در مسیر خودشان آرام‌آرام حرکت می‌کنند، عبور کند. آن هم به خاطر اینکه فقط چند ثانیه از بقیه جلوتر بیفتد. از کنار من که رد می‌شود ناگهان گاز می‌دهد و آینه بغل من را کج می‌کند.اصلاً هم به روی مبارک نمی‌آورد و رد می‌شود! با نگاه تندی ماشین را دنبال می‌کنم. پشت شیشه عقب با خطی خوش و درشت عبارت "بیمه ابوالفضل(ع)" و "انا مجنون الحسین(ع)"  خودنمایی می‌کند.

 ...

حتماً همه شما مشابه این صحنه را بارها در روز می‌بینید. خواهش می‌کنم فقط یک لحظه خود را جای یک آدمی بگذارید که زیاد اعتقادات مذهبی ندارد؛ یا اصلاً جای کسی بگذارید که اصلاً مسلمان نیست. اگر شما این صحنه‌ها را مشاهده کنید و بعد اسم ائمه اطهار (ع) را در پشت ماشین این آدم ببینید چه فکری می‌کنید؟

بعضی وقت‌ها، وقتی این صحنه‌ها را می‌بینم، پیش خودم می‌گویم که ائمه ما الآن مظلوم‌ترند. مظلوم‌ترند چون ما خودمان را پیرو و شیعه آنها می‌دانیم و این طرز رفتارمان هست، مخصوصاً رفتار اجتماعی‌مان. اشتباه نکنید، بحث من فقط رانندگی نیست. در خیلی از عرصه‌های زندگی اجتماعی‌مان این طور هستیم. بگذارید یک مثال دیگر بزنم. هر سال این موقع‌ها که می‌شود همه بانک‌ها در رادیو و تلویزیون و بیلبوردها در بوق و کرنا می‌کنند که:

  " بشتابید که ما به پاس نیت خیرخواهانه شما در گسترش سنت قرض‌الحسنه، میلیاردها تومان جوایز نقدی و غیر نقدی در نظر گرفته‌ایم." خدا وکیلی کدام یک از آدم‌هایی که می‌روند و حساب قرض‌الحسنه باز می‌کنند قصدشان گسترش سنت قرض‌الحسنه است؟ لطفاً با خودتان رو راست باشید!

بله! با ابن کارها چیزی از ارزش معصومین کم نمی‌شود، شان آنها خیلی بالاتر از این حرف‌هاست؛ ولی ما با این کارهامان می‌خواهیم آن دنیا جواب آنها را چه بدهیم؟ اصلاً می‌توانیم سر خودمان را بلند کنیم و بگوییم ما پیرو شما هستیم؟

شما با من موافقید؟