1- اگه از هر کدوم از ما بپرسند کارهای نیکی که باعث رسیدن به قرب خداوند میشه رو نام ببرید همه میتونیم موارد بسیار زیادی رو نام ببریم؛ انجام واجبات،ترک محرمات، نیکی به والدین، گفتن ذکر،زیارت قبور ائمه(ع)، کمک به دیگران، رعایت قوانین اجتماعی، دستگیری از محرومان و هزاران هزار مورد دیگر. در مورد گناهان هم همینطور، خیلی راحت میتونیم لیست بلند بالایی از گناهانی که باید ترک کنیم رو تهیه کنیم.
2- کتابی با عنوان «برنامه سلوک» رو ورق میزدم. این کتاب توصیههای شفاهی و کتبی عارفان بزرگ شیعه مانند علامه حلی، سید بن طاووس،ملا احمد نراقی، آیتالله بهجت، آیت الله حسن زاده آملی و ... درباره «سلوک الیالله» در خودش داشت، یک جوری انگار از این بزرگواران سوال میشد که «ما چه کنیم که مانند شما بشویم». مثلاً به این توصیههای آیت الله بهجت توجه کنید: «به آنچه می دانید عمل کنید و آنچه نمی دانید احتیاط کنید تا روشن شود و اگر روشن نشد بدانید که بعض معلومات را زیر پا گذاشته اید، طلب موعظه از غیر عامل، محل اعتراض است و قطعا مواعظی را شنیده اید و می دانید، عمل نکردید و گرنه روشن بودید.» یا «از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه در تعقیبات و غیر آنها، و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه، و زیارت علما و صلحا و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول است و باید روز به روز مراقب زیادتی بصیرت و انس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد. و برعکس کثرت مجالست با اهل غفلت، مزید قساوت و تاریکی قلب و دوری از عبادات و زیارات است؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ایمان، به سوء حال و نقصان مبدل می¬شوند؛ پس مجالست با ضعیف الایمان در غیراضطرار و برای غیرهدایت آنها، سبب می شود که ملکات حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد. » یا «بارها گفته ام و بار دیگر می گویم: کسی که بداند هر که خدا را یاد کند خدا همنشین او است احتیاج به هیچ وعظی ندارد. می داند چه باید بکند و چه باید نکند، می داند که آنچه را می داند باید انجام دهد و آنچه که نمی داند باید احتیاط کند.» بقیه این بزرگواران نیز جملات و توصیههایی در همین مایهها داشتند.
3- نکتهای که خیلی توی چشم من اومد این بود که تقریباً هیچ کدوم از این توصیهها چیز جدیدی برای ما نداشت، یعنی مواردی نبودند که ماها ازش چیزی ندونیم و برامون تازگی داشته باشه. همه ما میدونیم اگه این کارها رو بکنیم(نکنیم) درجهمون نزد خدا بالاتر میره ولی ... . همه ما آیتالله بهجت هستیم،همه ما علامه حلی هستیم. همه ما همون «عالمانی» هستیم که قدر و منزلتشون رو پیش خدا میدونیم فقط با این تفاوت که اهل عمل نیستیم.«عملی» بودن همیشه بد نیست! از خدا بخواهیم که در این ماه رمضان که اولین روزش رو گذروندیم کمکمون کنه عملی بشیم.
پ.ن.1: در اصول کافی به سند صحیحی از خثیمه آمده که گفت:« برای خداحافظی خدمت امام ابوجعفر باقر (ع) شرفیاب شدم، آن حضرت فرمود: ... ای خثیمه، به دوستان ما ابلاغ کن که ما از (عذاب) خداوند چیزی از آنها دور نمیکنیم جز با عمل (خودشان) و آنها به ولایت ما نمیرسند مگر با پرهیز از گناه...» (اصول کافی،ج2،ص175)
پ.ن.2: من باز هم تهدید میکنم(!)، کسی که این سطور رو میخونه، اگه در این ماه عزیز به وظیفهاش که دعا برای من و بقیه باشه عمل نکنه اون دنیا پاش گیره! از ما گفتن،دیگه خود دانید!
پ.ن.3: دیروز یازده مرداد بود... چیزی هم تا نوزدهم مرداد نمونده.خاطرهانگیزترین روزهای زندگی من...امروز در سالگرد اون سفر به یادماندنی هدیهای بزرگ دریافت کردم.گفتنش بمونه تا قطعی شدنش!
به درود ابواسحاق... به درود...
بالاخره سریال «مختارنامه» تموم شد. به شخصه برای من مختارنامه یک سریال صرف نبود؛ فرصتی بود برای تفکر درباره خیلی از مسائل؛ دینداری،تبعیت از امام،حکومت اسلامی، ریا و تزویر، درهم آمیختن حق و باطل و ...
با شروع هر قسمت گویی پرت میشدم به میان یکی از پرعبرتترین بازههای تاریخی.میتونستم ببینم در بزنگاههای تاریخی نتیجه تصمیمات سرنوشتساز افراد (چه سفید، چه سیاه و چه خاکستری) چی میشه و حتی اون شرایط رو با حال و روز این دوره و زمونه مقایسه کنم؛ و البته به نتایج جالبی هم میرسیدم! شاید مهمترین درسی که مختارنامه برای من داشت این بود که تا لحظه آخر باب امتحان الهی بازه و معلوم نیست عاقبت به خیر میشی یا خیر،قسمت آخر آئینه تمام نمای این قضیه بود. شما چه درسهایی از این سریال گرفتید؟
راستی،مطلب زیر بخشهایی از مطلبی با عنوان «مختار در دل و دیده و زبان معصومین» در مجله «آیه» موسسه همشهری هست.انشاالله که استفاده کنید و نثار روح مختار فاتحهای نثار کنید.
یک روز امام علی پسر کوچکی را بر زانویش نشانده بود و با محبت به سرش دست میکشید میگفت :یا کیس ، یا کیس یعنی ای زیرک ای باهوش . بعد لقب این بچه شد کیسان یعنی باهوش مختار تا آخر عمر با همین لقب شناخته شد . حضرت علی قیام مختار را وعده داده بود مدت ها قبل گفته بود " به زودی پسرم حسین کشته میشود ولی طولی نمیکشد که جوانی از قبیله ثقیف قیام میکند و از ستمکاران انتقام میگیرد "
امام حسین روز عاشورا برای لشگر کوفه و شام صحبت کرد ایشان فرمودند : خدایا جوان ثقفی را به شان مسلط کن که کاسه تلخ مرگ را به شان بچشاند و از هیچ کدام از قاتلان ما نگذرد . بزند و انتقام مرا و دوستان مرا و خانواده مرا و شیعیان را بگیرد ... دیری نبود دعای امام مستجاب شد ...
مختار سر ابن سعد و عبدالله زیاد را برای محمد حنفیه فرستاد او نیز سر را برای امام سجاد فرستاد ... پیک مختار رسید دید امام سجاد کنار سفره نشسته و همه مردم دور سفره او جکع سهستند و غذا میخورند ... پیک خبر داد که حامل سر این دشمنان خدا هست از سوی مختار .. امام نگاه کردن و فرمودند : خدا را شکر ... وقتی مارا بردند پیش ابن زیاد داشت غذا میخورد و سر پدرم جلویش بود دعا کردم که خدا زنده نگه ام دارد تا سر پسر زیاد را موقع غذا خوردن ببینم خدا را شکر که دعایم مستجاب شد . امام بار میوه ها را بین مردم پخش کرد و هیچکس امام را خندان ندیده بود جز همان روز ...
وقتی سر ابن سعد و ابن زیاد را برای امام سجاد فرستادند حضرت سجده شکر به جای آورد و فرمودند : خدا جزای خیر دهد به مختار که انتقامم را از دشمنانم گرفت . اگر هیچ خوبی در کارنامه مختار نباشد همین جمله کوتاه امام سجاد باز هم آدم خوشبختی است ....
روز عید قربان در منی امام باقر (ع) توی خیمه اش نشسته بود که پیر مردی وارد خیمه شد و سعی میکرد دست امام را ببوسد که موفق نشد ... امام پرسیدند که هستی ای پیرمرد ... گفت من ابوالحکم پسر مختارم ! امام تا او را شناخت در کنار خود جایش داد و احترامش کرد ... سپس او از امام پرسید مردم میگویند پدرم دروغ بوده ولی هر نظری که شما بدهید میپذیرم ... حضرت تعجب کردند و فرمودند : سبحان ا... پدرم مهریه مادرم را از پولی که پدر تو فرستاد بود ، داد . مگر او خانه های خراب ما را آباد نکرد ؟ مگر او قاتل قاتلین ما نبود ؟ مگر او خون خواه ما نبود ؟ خدا پدرت را رحمت کند او حق ما را گرفت و منتقم ما بود ..
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «اِذا رَأَیتُم الرَّبیعَ فَأَکْثِروا ذِکرَ النُّشورِ؛ هر وقت بهار را دیدید، بسیار از قیامت یاد کنید.»