الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

الهی... گاهی... نگاهی

"ای پیامبر! همانا ما نگاه منتظرت را به آسمان می‌بینیم..." (بقره-144)

111- دست خدا...

سلام دوستان

اعیاد گذشته و آینده‌تون مبارک! اعیاد شعبان و مخصوصاً ولادت امام سجاد(ع) برای من همیشه یادآور سفر خاطره انگیز عمره دانشجویی است. سال 87 توفیق داشتم این ایام رو در کنار مرقد مطهر رسول‌الله(ص) و ائمه بقیع(ع) باشم. در این بین، خاطره اون هدیه ارزشمند و باورنکردنی هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه(این پست رو ببینید:لینک). بعد از 5 سال شیرینی اون لحظه هنوز به تازگی روز اول هست!

با خودم فکر می‌کردم لحظاتی توی زندگی هست که انسان به وضوح تمام، دست خدا رو در اتفاقات و حوادث می‌بینه.البته این کار همیشگی خداست... لا موثر فی الوجود الا الله... اما این انسان غافل در برخی آنات و لحظات این دست خدا رو ملموس‌تر از همیشه حس میکنه.می‌بینه که کسی که اون لحظات رو رقم زده مطلقاً خودش نبوده! خاطراتم رو که مرور میکنم چند صحنه هست که این حس رو توی وجودم میاره... سفر عمره دوم که که سال بعدش در همون ایام عمره دانشجویی قسمتم شد پررنگ‌ترین این لحظات هست! فرصت کردید شرحش رو در قسمت دوم این پست بخونید(لینک). واقعاً اتفاقات اون چند هفته با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست و شاید از لحاظ آماری احتمال روی دادن همه این اتفاقات با هم در حد 10-10 باشه :) :)

سفر عمره دانشجویی هم دست کمی از سفر دوم نداشت؛ این سفر زمانی قسمتم شد که چند ماه قبلش سهمیه عمره دانشجویی پر شده بود و همه کارهاشون رو کرده بودند. خارج از چارچوب قرعه‌کشی عمره دانشجویی، در آخرین زمان‌های ممکن یک کاروان جدید برای فعالان فرهنگی ایجاد شده بود و من هم آخرین فرد دعوت شده به کاروان بودم! من بودم و تهیه مدارک لازم برای سفر و یک نظام وظیفه سرسخت و تنها دو روز برای انجام همه این کارها! ... و البته راست و ریست شدن همه کارها به طرز واقعاً باورنکردنی! کار یک هفته در دو روز انجام شد! کسی که دعوتم کرد خودش هم کارها رو ردیف کرد!

باز هم فکر میکنم و لحظات روشن دیگری رو به خاطر میارم... همین چند روز پیش بود که میخواستم توی کوچه دنده عقب برم. کمی از مسیر رو که طی کردم نمیدونم چی شد که دستم مقداری بیش از حد چرخید و ماشین کاملاً از مسیر مستقیم خارج شد.(اتفاقی که زمانیکه تازه گواهینامه گرفته بودم میفتاد!) ترمز کردم تا دوباره ماشین رو در مسیر مستقیم قرار بدم. خواستم دوباره راه بیفتم. یک آن در آینه چشمم به بچه‌ای افتاد که پشت به ماشین وسط کوچه نشسته و فارغ از همه چیز مشغول بازی بود! اگر خدا رحم نکرده بود و دستم منحرف نمیشد به طور قطع اون بچه رو زیر گرفته بودم... تا چند دقیقه گیج و منگ بودم...همین الآن هم با یادآوری اون صحنه دست و پام میلرزه!  خدا رو هزاران بار برای این لطفش شکر کردم... اون کسی که فرمون رو منحرف کرد فقط خودش بود!

از این لحظات بسیارند... اگه زحمتی نیست شما هم فکر کنید و از این خاطرات برامون تعریف کنید!

 

110- بزرگی کن و ...

قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء...

گفتی دوستت دارم

گفتم از کجا بدانم؟

گفتی بار ها و بارها ثابت کردم...

یادت هست...

و یا آنجا که....

و یا آن زمان که...

کمی که یادآوری کردی دیدم نه... تو مرا دوست نداری... تو عاشقم هستی...

و آرام گفتم: من هم دوستت دارم...

گفتی: از کجا بدانم؟

و من هرچه گشتم یادم نیامد که اثبات کنم محبتم را...

و عاجز شدم و گفتم: امتحانم کن...

گفتی: تو چه میکنی؟

گفتم به خاطر تو... صبر....

گفتی: و ما ادرئک ماالصبر...

گفتم: امتحانم کن....

و من چه می دانستم امتحان چیست و صابر کیست؟

و من چه میدانستم معنای ان الله مع الصابرین را؟

چه کودکانه محاجه کردم و تو چه مردانه مرا لایق امتحانت دیدی...

من کجا و معنای صبر و اضطرار و کارد به استخوان و اثبات بندگی تو کجا....

اگر نبود وعده ی "علی الله فلیتوکل" تو... از پا می افتادم

مثل تمامی آنهایی که عمری از تو دم زدند و کار به امتحان رسید پشت به تو و رو به ابلیس گریختند...

و منٍ  کودکٍ عاشق همچنان رویم به سوی توست...

اما بزرگی کن و امتحان را پیش از آنکه سرافکنده شوم تمام کن...

و همین امشب در گوشم بخوان: انا فتحنا لک فتحا مبینا...

109- من خردلی!

در پست قبل راجع به «خردل»هایی که در مراودات روزمره اجتماعی باهاشون برخورد می‌کنیم صحبت کردم. یکی از دوستان در بخش کامنت‌ها به نکته خوبی اشاره کردند؛ پس خودمون چی؟! چه کارهای کوچکی وجود دارد که در ظاهر خیلی اهمیت ندارند ولی در مورد آنها «متر خدا با متر ما فرق میکنه»؟!

یکی از مهم‌ترین چیزهایی که بهش رسیدم استفاده از انواع و اقسام نرم‌افزارهای قفل شکسته هست! همین متن با آخرین نسخه نرم‌افزار آفیس در حال تایپ شدن هست که 400 دلار قیمت داره و در ویندوزی نصب شده که خودش هم به همین اندازه قیمت داره! این رو اضافه کنید به کلی برنامه ریز و درشتی که روی سیستم همه ما نصب هست و ارزش هزاران دلار رو داره. البته خیلی ها رو میشناسم که استفاده از این نرم افزارهای قفل شکسته رو نه تنها خلاف حساب نمیکنند بلکه اون رو حق مسلم خودشون هم میدونند! با این افراد خیلی بحث کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم. توجیهاتی می کنند که حداقل برای من قابل قبول نیست. متاسفانه حتی با استفتاء از دفتر برخی مراجع هم با توجیهات مشابه مواجه می شیم. به نظر من که بسیار بدیهی است که این استفاده غیرقانونی خلاف شرع و عقل هست(هر چند خودم هم کاملاً توی این حق الناس فرو رفتم...).

از خردل های دیگه که من درگیرش هستم میشه به رانندگی اشاره کرد. هر چند من سعی میکنم راننده خوبی باشم ولی خیلی اوقات پیش اومده که با یک سبقت بیجا، با یک عبور ممنوع بیجا ، با یک بوق بیجا و ... موجبات تضییع حقوق افراد رو فراهم کردم. وقت و اعصابی که از افراد سر این قضیه گرفته میشه میتونه در حساب و کتاب خردلی خدا قرار بگیره و ما رو در اون دنیا بیچاره کنه!

چرا راه دور برم؟ چقدر از قرار داشتم و با تاخیر حتی چند دقیقه ای وقت طرف مقابل رو حروم کردم! این یکی مبتلا به خیلی از ما ایرانی  هاست. چیزی که در خیلی از جوامع به خصوص ژاپنی ها به شدت رعایت میشه.

خوب که اطرافم رو نگاه میکنم میبینم که وضع خیلی خرابه... همین چیزهای به ظاهر کوچک میتونه باعث گرفتاری مون در اون دنیا بشه...الا من رحم ربی... خدا فقط خودش باید کمک کنه؛ یه بیان خیلی زیبا از حاج اسماعیل دولابی شنیدم که خیلی به دلم نشست. ایشون به این حدیث امیرالمومنین(ع) اشاره می کنند که هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.( بحار الانوار ج 71 ص 366 ح 12) و بعد میگند که این حدیث نشون میده که حتی حق الناس هم در دستان خداست و اگر انسان بتونه رابطه خوبی با خدا برقرار بکنه خدا چیزهای دیگه رو هم براش درست میکنه.فتدبروا یا اولوالباب!

خوشحال میشم نظرات تون رو در بشنوم. در پناه حق